اجازه ویرایش برای همه اعضا

غبضه

نویسه گردانی: ḠBḌH
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
واحد طول به اندازه ی پهنای یک مشت دست(نیم وجب) واحد حجم به اندازه ی گنجایش مشت
قبضة. [ ق َ ض َ ] (ع اِ) آنچه را با انگشتان یا با مشت گیرند. (ناظم الاطباء). یک مشت از هر چیزی . (منتهی الارب ). بمشت گرفته . (منتهی الارب )....
قبضة. [ ق ُ ب َ ض َ ] (ع ص ) گیرنده ٔ زود رهاکننده . || نیکوسیاست مر گوسپندان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند: راع قبضه ؛ یعنی شبان ...
قبضة. [ ق ُ ض َ ] (ع اِ) یک مشت از هر چیزی . بمشت گرفته . گویند: صار الشی ٔ فی قبضتک ؛ ای فی ملکک . (منتهی الارب ). رجوع به قَبْضَة شود.
قبضة. [ ق َ ض َ ] (ع اِ) قبضه . مقبض . مقبضة.(منتهی الارب ). گرفتنگاه از شمشیر و کارد و کمان و جز آن . (منتهی الارب ). قائم . قائمه ٔ شمشیر و جز ...
قبضة رفضة. [ ق ُ ب َ ض َ رُ ف َ ض َ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) رجل ٌ قُبَضَةٌ رُفَضَة، مرد گیرنده ٔ زود رهاکننده . (ناظم الاطباء).
قبضه ٔ بهرامی . [ ق َ ض َ / ض ِ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از گرفت قبضه ٔ کمان است و آن چنان باشد که به خنصر و بنصر و وسطی قبضه...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.