گفتگو درباره واژه گزارش تخلف معهوده نویسه گردانی: MʽHWDH معهوده . ۞ [ م َ دَ ] (ع ص ) مؤنث معهود : منصور چون او را بشناخت از سر جرایم معهوده ٔاو درگذشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 446).نفس چغز ز آب است نه از باد هوابحریان را هله این باشد معهوده و فن . مولوی .و رجوع به معهود (معنی دوم ) شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه واژه معنی معهودة معهودة. [ م َدَ ] (ع ص ) مؤنث معهود. رجوع به معهود شود. || ارض معهودة؛ زمین باران رسیده . (از اقرب الموارد). زمین باران نخستین رسیده . (... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود