اجازه ویرایش برای همه اعضا

سکولاریسم

نویسه گردانی: SKWLARYSM

ریشه شناسی سکولاریسم از نظر واژه ای


سکولاریسم از سکولار + پسوند «ایسم» ساخته شده است. این واژه از ریشه ی هند و اروپایی Sei (= پراکنده) ساخته شده که رفته رفته Seitlo گشت و با همان معنی وارد زبان لاتین شد و سکولوم (= قرن، یک سال، اصالت، ریشه، نسل، نژاد) خوانده شد. اینکه چرا معنی آن از پراکنده به معانی دیگری تغییر یافت، در فرهنگ ها بیان نشده؛ و به نظر می رسد این واژه نیز مانند بسیاری از واژه ها در همه ی زبان ها باشد که در گذر زمان تغییر معنی می دهند. البته نقش پیدایش مذهب مسیح را در تغییر معنایی این واژه نباید از نظر دور داشت.
پس از قرن ها، سکولوم به صورت سکولاریس درآمد با این معانی: قرن، دنیایی، غیر دینی، کافر، مشرک، خدانشناس. اگر بخواهیم نقش معنی ریشه ای یعنی پراکنده را در پیدایش معانی: دنیایی، غیر دینی و کافر برای سکولاریس در نظر بگیریم، می توان گفت کلیسائیان یا دینداران به کسی که از اطراف دین پراکنده شده و اصالت دینی خود را از میان برده، سکولار گفتند. این معنی از سال 1174به بعد برای این واژه به کار رفت.
واژه ی سکولاریس در سال 1549 میلادی از لاتین وارد زبان های اروپایی شد. در آن زمان، در میان مردم اروپا بیش تر به معنای قرن به کار می رفت و به چیزی یا رویدادی گفته می شد که در صد سال رخ می داد. در 1745 به کسی یا چیزی گفته می شد که یک قرن زندگی می کرد:
Arbres seculaires (= درختان صد ساله). در نوشته های بالزاک (1799ـ 1850) آمده است:
Des habitations trios fois seculaires y sont encore solides quoique construites en bois.
«پس از سه قرن، خانه ها همچنان محکم است؛ زیرا از چوب ساخته شده اند.»
کم کم این معنی سکولاریس، یعنی کسی یا چیزی که یک قرن زندگی می کرد، دست به دست رخدادهای فرهنگی پس از رنسانس داد؛ رنسانسی که همه ی نگاهش، بر خلاف کلیسا، به زندگی این جهانی انسان بود و نسل پس از رنسانس که دیگر به بهشت نمی اندیشید، به این باور رسیده بود که حداکثر عمر آدمی یک قرن است؛ و بر پایه این باور، آدمی باید بکوشد تا بیش ترین بهره برداری را از این زمان ببرد. از این دیدگاه، توجه کردن به دین و رعایت قوانین آن، چیزی جز تباه کردن این دوره ی کوتاه زندگی نیست.
بنابراین از 1789 میلادی، چون اروپائیان با الهام گرفتن از فلسفه و ادبیات یونان باستان و نیز سختگیری های کلیسا در قرون وسطی که زندگی را فقط در بهشت می دید و برای این جهان ارزشی قائل نبود، به این نتیجه رسیدند که باید مکتب یا باوری را که جلوی خوشگذرانی در این جهان را می گیرد، از جامعه تبعید کرد؛ لذا سکولاریسم به عنوان پرچمی در مقابل اعتقادات دینی برافراشته شد و معانی واژه ای آن از میان رفت و صورت اصطلاحی به خود گرفت و برای معنی آن به جای یک یا چند واژه، یک تعریف وضع شد.


تعریف سکولاریسم


عبارت است از عبور سازمان یافته از یک جامعه‌ی دینی به یک جامعه‌ی غیر دینی. به عبارت دیگر، سکولاریسم آیینی است که بر اساس آن، نباید مذهب در میان جامعه وجود داشته باشد؛ نه در دستگاه سیاسی و نه قانونگذاری. از سوی دیگر، قدرت سیاسی نیز نباید در کارها و ساختار مذهب دخالت کند.
اینکه در تعریف سکولاریسم گفته شده عبور سازمان یافته، از این روست که سکولاریسم می خواهد بر اساس زمانبندی و همچنین برنامه ریزی همه ی بخش های جامعه (فرهنگ، اقتصاد و سیاست) را از اندیشه های دینی و آخرت گرایی جدا سازد. امروزه مانند گذشته نیست که برای رسیدن به اهداف، بویژه اهداف فرهنگی، در بسیاری از موارد زمان تعیین نمی شد. سکولاریسم نو معتقد است که زمان نقش مؤثری در اجرای برنامه ها دارد؛ زیرا عمر بشر چنان دراز نیست؛ پس باید هر نسلی از دستاوردهای برنامه ریزی خود بهره مند شود.
آنچه در تعریف سکولاریسم شایان توجه است، این مکتب سیاست را از دخالت در کارها و ساختار مذهب باز می¬دارد؛ ولی آیا واقعا این گونه است؟ آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟ مسلما خیر؛ زیرا این آغاز راه است؛ یعنی سکولاریسم با بیرون راندن دین از جامعه و زندانی کردن آن در درون فرد، گام نخست را برداشته است؛ و این تنها یک شعار است که سیاست نباید در مذهب دخالت کند؛ چون با به دست گرفتن قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی و فرهنگی نیز به دست آنان می افتد و در آن صورت خانواده های دیندار چگونه می توانند در برابر تاخت و تاز فرهنگی و اقتصادی سکولاریسم از خود پاسداری کنند؟
در چنین جامعه ای نوشتن نقدها، رمان ها و ساختن فیلم ها و نمایشنامه های طنز و ناهنجار از باورهای دینی و دینداران آزاد است، و هر کس با عقل خود در باره ی آنها داوری خواهد کرد.
بجز تعریفی که داده شد، تعاریف دیگری نیز از سکولاریسم شده که به قرار زیر است:
ــ دنیاگرایی با کنار نهادن زهد و شیوه ی زاهدانه؛ در برابر کسانی که زندگی راهبانه پیش می گیرند؛ راهبانی که شرط سعادت اخروی را نفی کامجویی های دنیوی می دانند.
ــ جدایی جامعه ی دینی از جامعه ی سیاسی به گونه ای که دولت حق دخالت در کارهای دینی را نداشته باشد و کلیسا هم نتواند در امور سیاسی مداخله کند.
ــ اعتقاد به اینکه قوانین آموزش و امور اجتماعی باید بیش از آنکه بر مذهب استوار باشد، بر داده های علمی بنا شود.
ــ مخالفت با شرعیات و مطالب دینی، روح دنیاداری، طرفداری از اصول دنیایی و عرفی، دلبستگی افراطی به کارها و ظواهر زندگی، از قید کشیش یا رهبانیت رها شدن، دنیا پرست شدن.
ــ عقلانی کردن دین، دور کردن خداوند از جهان و تفسیر و تبیین امور عالم مستقل از مشیت و تصرف و تقدیر او.
ــ علمی بودن یا علمی شدن، کنار گذاشتن آگاهانه ی دین از زندگی و سیاست.
ــ حکومت سکولار، حکومتی است که دین را نه مبنای مشروعیت خود قرار می دهد و نه مبنای عمل خود.
همه ی این تعریف ها بازتاب همان تعریفی است که در آغاز داده شد؛ و هر کس کوشیده آن را به زبان خود بیان کند. البته برخی از این تعریف ها به سکولاریسم مربوط نیست؛ برای نمونه، علمی بودن یا علمی شدن و یا دور کردن خداوند از جهان و تفسیر و تبیین امور عالم مستقل از مشیت و تصرف و تقدیر او مربوط به لائیسم است؛ ولی به دلیل نزدیکی معنایی میان سکولاریسم و لائیسم، گاهی تعریف آنها را برای یکدیگر به کار می برند.


واژه های همسو با سکولاریسم


1ـ لائیسم. برای اینکه ببینیم آیا میان لائیسم و سکولاریسم تفاوت معنایی هست یا خیر، این واژه را نیز ریشه یابی می کنیم. ریشه ی لائیسم در یونانی، لائوس (= مردم) می¬باشد؛ و برای چیزی به کار می رفت که مربوط به عوام ـ در مقابل اهل علم، روحانی و کلیسا ـ می بود. سپس از قرن سیزده تا شانزده که به زبان لاتین راه یافت، لائیکوس خوانده شد با معنی کلیساها؛ و به کسی که از جمع روحانیون بیرون نمی رفت، یعنی روحانی گری را ترک نمی کرد، لائیک می گفتند. از قرن شانزده با پیدایش رنسانس، معنی این واژه نیز دگرگون شد و لائیکوس به معنی غیر کلیسائی خوانده شد و به یک مسیحی که با غسل تعمید مسیحی شده بود ولی از دستورهای کلیسا پیروی نمی کرد، لائیک گفته می شد.
این تعریف، نخست برای کشیشان روشنفکری که خواهان اصلاحات در برخی باورها و رفتار کلیسائیان بودند به کار رفت؛ زیرا حتی در قرون وسطی نیز کشیشان نو اندیشی بودند که اعتقاد داشتند شیوه ی برخورد و برخی رفتارهای کلیسائیان در دراز مدت به زیان دین خواهد بود. از این رو، این کشیشان نو اندیش هم برای خود پیروانی در میان دگراندیشان جامعه پیدا کردند که لائیک خوانده می شدند.
این روند تاریخی واژه ی لائیسم گویای این مطلب است که چون برخی روحانیون بنیادگرای مسیحی تحمل پذیرش دگراندیشان هم کیش خود را نداشتند، کسانی پیدا شدند که با وجود مسیحی بودن، از قوانین کلیسا پیروی نمی کردند؛ و کلیسائیان آنان را خارج از دین یا لائیک می خواندند. این موضوع باعث شد تا کسانی که مسیحی بودند ولی خارج از قوانین کلیسا رفتار می کردند، با تأثیرپذیری از کردارهای سختگیرانه و دافعانه ی کلیسائیان، رفته رفته دین را کنار بگذارند و خواهان جایگزینی جامعه ی مدنی به جای جامعه ی دینی شوند.
لائیسم در عربی علمانیه خوانده می شود که اگر آن را به کسر «ع» بخوانیم، یعنی علم گرایی و اگر به فتح «ع» بخوانیم، یعنی عالم یا دنیا یا دنیاگرایی.


تفاوت های لائیسم و سکولاریسم:


ــ لائیسم گامی فراتر از سکولاریسم است؛ زیرا سکولاریسم دین را امری شخصی می داند ولی لائیسم آن را انکار می کند.
ــ در سکولاریسم، افراد مذهبی می توانند تشکیلات مذهبی ـ سیاسی داشته باشند؛ ولی نه برای کارهای سیاسی؛ به این معنی که قصدشان شرکت در دولت برای پیاده کردن قوانین دینی نباشد؛ بلکه بخواهند با آگاهی بخشی، از احزابی پشتیبانی کنند که آنان را برای خدمت به جامعه بهتر می دانند؛ ولی نمی توانند سازمان های سیاسی ـ مذهبی داشته باشند؛ چون تشکیلات¬ مذهبی ـ سیاسی را نمی توان ضد سکولاریسم تلقی کرد و ایجاد آنها را در قانون اساسی رژیم سکولار ممنوع کرد؛ ولی در حکومت لائیسم، هر گونه فعالیت های مذهبی با هر نامی ممنوع است و لائیسم، تشکیلات مذهبی ـ سیاسی را ضد لائیسم می داند.
ــ در سکولاریسم، نمی توان کسی را به خاطر مذهبی بودن از دستیابی به مقام دولتی بازداشت؛ به شرط آنکه آن شخص، مجری قوانین سکولار باشد؛ ولی لائیسم افراد مذهبی را در جایگاه های دولتی نمی پذیرد؛ زیرا معتقد است اگر دینداران در کارهای دولتی باشند، می کوشند از آن جایگاه ها برای تبلیغ دین بهره برداری کنند.
ــ سکولاریسم به جدایی دولت از مذهب معتقد است و لائیسم به جدایی مذهب از سیاست؛ زیرا به باور سکولاریسم، جدایی مذهب از سیاست باعث ارتجاعی شدن افراد مذهبی می شود. نمونه ی این بینش سکولاریسم در قانون اساسی آمریکا (ایالت نیویورک)که در سال 1777به تصویب رسیده چنین است:
بند 39 ـ کشیش های انجیلی به خاطر حرفه ی خود، به خدمت خدا و نگهبانی از روح وقف هستند؛ و نبایستی از وظایف مهم نقش خود منحرف شوند؛ بنابراین هیچ کشیش انجیلی یا کشیش دینومینیشنdenomination دیگری، نبایستی هیچ گاه، از حالا به بعد، تحت هر عنوانی یا تفسیری، حائز شرایط یا قادر به دستیابی به مقام اداری یا نظامی در این ایالت قلمداد شود.
در قانون اساسی کارولینای شمالی که در سال 1776 به تصویب رسیده نیز سند محکمی برای جلوگیری از ورود روحانیت به حکومت است:
بند 31 ـ هیچ کشیش مسیحی تا زمانی که مسولیت های روحانی خود را انجام می¬دهد، نبایستی بتواند به عضویت سنا یا مجلس عوام و یا هر سازمان دولتی دیگری در آید.
به باور سکولاریسم، جدایی مذهب از سیاست به جای جدایی مذهب از دولت، می تواند دینداران را وادار کند تا با نیرنگ و با ظاهری لائیسم وارد دولت شوند یا مقامات اداری و نظامی را عهده دار شوند؛ و این خود مسأله ی بزرگ تری برای سکولاریسم است و در تضاد آشکار با جدایی مذهب از دولت است.
ــ سکولاریسم مخالف جلوگیری مردم برای شرکت در احزاب مذهبی ـ سیاسی است؛ و به جای آن مردم را تشویق می کند که جدا از مذهب خود، در هر حزب سیاسی که به خواسته های سیاسی آنها نزدیک است، شرکت کنند؛ زیرا احزاب سیاسی برای اهداف سیاسی است و نه تشکیلات مذهبی. البته به شرط آنکه آن احزاب سیاسی سعی نکنند جدایی مذهب از دولت را از بین ببرند؛ ولی لائیسم هم مردم را تشویق می کند که از دین خود دست بردارند و هم می کوشد تا از حضور آنان در احزاب سیاسی جلوگیری کند.
ــ در سکولاریسم، دین در جایگاه شخصی افراد قرار می‌گیرد و فقط از دولت جدا می‌گردد و دخالتی در سیستم تصمیم گیری و تصمیم سازی سازمان حکومتی ندارد؛ ولی در لائیسم نه تنها از ساختار حکومتی حذف می‌شود، بلکه با نهادهای مذهبی جامعه نیز برخورد نیز می‌شود؛ یعنی اساس باورهای دینی در مقابل علم و عقل قرار می‌گیرند و حتی آن بخش از دین که بتواند با علم و عقل بشری حاکم بر جامعه سازگار باشد، چون بنیادی آسمانی دارد، پذیرفته نخواهد بود.
ــ لائیسم بر کاستن ایمان دینی مردم و ریشه کن کردن خداپرستی و تقدس از دل مردم تأکید دارد و برای آن گام بر می دارد؛ ولی سکولاریسم در این مورد هزینه نمی کند و معتقد است دولت سکولار باید به عقاید مردم احترام بگذارد.
ــ موضوع سکولاریسم، مذهب زدایی نیست؛ گسترش نهادها و اندیشه های شهروندی است که دموکراسی غربی یکی از بزرگ ترین سنگرهای آن است. روشنفکران سکولار و مذهبیون منتقد به خرافات حق دارند و باید به نقد واپسگرایی در حوزه ی فقاهت و شریعت و آموزش های دینی به پردازند؛ اما باید این نقد را از حوزه ی سیاست و کشورداری به دور نگاه دارند؛ ولی لائیسم بر این باور است که یگانه راه دموکراسی و پیشرفت جامعه، پالایش جامعه از دین و باورهای واپسگرایانه و آزادی در نقد آنهاست.
ــ دولت سکولار نه تنها در کارهای دینی و نهادهای دینی که به نوبه ی خود مستقل از دولت عمل می کنند، هیچ دخالتی نمی کند، بلکه دین دولتی یا نهاد دینی رسمی با وزارت خانه و غیره نمی سازد. البته هیچ کمکی هم به این نهادها نمی کند و آنان را در برابر هجوم تخریب گران دین به حال خود
می گذارد و معتقد است هر دینی که قابلیت داشته باشد، و بتواند به نیازهای روز مردم پاسخ دهد، می تواند از خود پاسداری کند. از این رو دولت سکولار نهادهای دینی را تابع خود نمی کند و یا تحت قیمومت خود قرار نمی دهد؛ ولی دولت لائیسم می کوشد نهادهای دینی را تضعیف و نابود سازد.
ــ حکومت سکولار نهادهای دینی را تا آن جا که قصد وارد کردن قوانین دینی در جامعه را نداشته باشند، به عنوان شریک کاری می پذیرد و از آنان برای پیشبرد اهداف خود سود می برد؛ ولی لائیک هرگونه همکاری با نهادهای دینی را رد می کند؛ چون این همکاری را به عنوان مشروعیت بخشیدن به آنها تلقی می کند.
ــ آن جا که دین سالاری مقتدری حکم فرماست، (مانند مسیحیت قرون وسطی)، آن جا که تحول و اصلاح دین به سوی خروج از سلطه ی دین یا غایب است و یا بسیار کند پیش می رود، لائیسیته به مثابه ی برنامه و راه کار سیاسی، از شفافیت، صراحت و اصولیت بیش تری (نسبت به سکولاریسم) برخوردار است؛ زیرا لائیسم به اقدام سیاسی یک جانبه ی دولت در تعیین و تبیین مناسباتش با دین و روحانیت معتقد است. از این رو می تواند به عنوان برنامه ی سیاسی مشخصی طرح شود. در حالی که سکولاریسم (در یکی از معناهای اصلی آن) ناظر بر دگردیسی توأم جامعه، دولت و دین به لحاظ فرهنگی، فکری، اجتماعی، سیاسی و حقوقی... است. تحول تدریجی به سوی الزامات زمان، به سوی کاهش و پایان نقش مقتدر و مسلط دین بر جامعه در همه ی عرصه ها از جمله (و نه تنها) در عرصه ی سیاست و دولت می باشد. از این منظر، سکولاریسم تقلیل پذیر به اقدام سیاسی مشخصی نیست. سکولاریسم نمی تواند برنامه ی سیاسی یک سازمان یا جریان سیاسی باشد؛ اما لائیسم می تواند.


نقطه ی مشترک سکولاریسم و لائیسم


ــ بر پایه لائیسم و سکولاریسم، نهادهای اجتماعی و وظایف مدنی، بویژه وظایف قضایی وآموزشی نباید به روحانیون واگذار شود؛ و در قانون اساسی نباید هیچ یک از مذاهب موجود را به عنوان مذهب رسمی شناخت. از این رو، دولت هیچ دینی را به رسمیت نمی شناسد و با این کار، نظام، دولت و به طور کلی بخش عمومی (دولتی)، عاری از هر گونه نماد دینی است. بنابراین، نه خود هویت دینی دارد و نه برای مردم هویت دینی تعیین و تبیین می کند. همچنین، هیچ یک از قوانین دینی نباید در جامعه پیاده شود و تنها قوانینی قابل اجراست که انسان ها را تنها به چشم انسان بودن می نگرد نه اینکه چه باوری دارند.
ــ در حکومت های سکولار و لائیسم، دولت با همه ی شهروندان، جدای از تعلقات دینی یا غیر دینی شان، یکسان برخورد می کند. به بیان دیگر، دولت برای دین یا مذهبی و یا برای باورمندان به دین یا مذهبی، امتیاز ویژه ای قائل نمی شود؛ زیرا در رفتار خود، توجهی به احکام و قوانین دینی نمی کند. به این معنا که سیاست ها و قوانین کشوری یا ملی، مستقل از اینکه با احکام و قوانین مذهبی مغایرت داشته باشند یا نه، تعیین و تبیین می شود.
ــ بر پایه بینش سکولاریسم و لائیسم، دولت مشروعیت خود را از دین، مذهب و یا نهاد دینی نمی گیرد. در دولت های سکولار و لائیک، چیزی به نام اوقاف و نذورات وجود ندارد؛ و آنچه برای کارهای دینی وقف یا نذر می شود، جزء اموال عمومی به شمار می رود و نهادهای دینی مالکیتی بر آنها ندارند. برای نمونه می توان از انتقال یا فروش املاک کلیسای کاتولیک به شاهزادگان آلمانی که در سده های 18 و 19 روی به مذهب پروتستانتیسم آوردند، نام برد. جنبه ی دیگر، تبدیل اماکن دینی مانند مسجد، حسینیه، کلیسا و... به نهاد سکولار چون بیمارستان، آسایشگاه سالمندان، تیمارستان و... است.
ــ در دولت های سکولار و لائیک، عالمان دینی فرقی با دیگران ندارند و دلیلی برای رعایت احترام آنها نیست؛ همچنین چیزی به نام مقدسات وجود ندارد و توهین به آنها کیفری در پی ندارد.
2ـ سکولاریزاسیون. این واژه در پیوند با سکولاریسم است و در سال 1567 میلادی از سکولاریزه (سکولار کردن جامعه) ساخته شد. سکولاریزاسیون، فرآیند و مجموعه برنامه هایی است که موجب کنار رفتن دین از صحنه ی جامعه می شود.
اصطلاح سکولاریزاسیون در زبان های اروپایی، نخستین بار در پیمان نامه ی سال 1648 میلادی وستفالی به کار رفت و مقصود آن، بیرون آوردن سرزمین های زیر سلطه ی کلیسا و انتقال آنها به حکومت غیر روحانی بود.
امروزه سکولاریزاسیون فرایندی سیاسی ـ اجتماعی است که مناسبات میان دولت و دین (یا نهاد دولت و نهاد دین) را در راستای استقلال متقابل آنها با حفظ آزادی های دینی، تعیین و تبیین می کند. قداست زدایی از همه‌ چیز تعریف دیگری از سکولاریزاسیون است که در برخی اصطلاح‌نامه‌های تخصصی و جامعه شناختی آمده است.

واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
واژه پیشنهادی برای معادل آن: بی‌سوی‌گرایی، خردگرایی، حکمت گرایی.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
افسانه بلوری
۱۳۹۷/۱۰/۱۹
0
0

با سلام ، مقاله ی نیکو و پرباری که از برخی کج فهمی ها نیز به دور بود ؛ اگر ممکن است نام نویسنده ی فاضل را بفرمایید . با تشکر افسانه بلوری


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.