اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلنجار

نویسه گردانی: KLNJAR
کلنجار. [ ک ِ ل ِ ] (اِ) به معنی خرچنگ باشد که به زبان عربی سرطان گویند. (از برهان ) (از آنندراج ). خرچنگ و سرطان . (ناظم الاطباء). در شیراز کِرِنجال به معنی خرچنگ است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کلنجک شود.
- کلنجار رفتن با کسی یا چیزی ؛ با حرکاتی بسیار کاری کم کردن چون خرچنگ در شنا یا رفتن بر زمین . مروسیدن با وی . ور رفتن با وی . مزاوله . مناوصه : دیشب گربه تا صبح با در مطبخ کلنجار رفت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سر و کله زدن . ور رفتن با چیزی یا کسی . دست به یقه شدن . گلاویز شدن . درگیر شدن با کسی (به صورت بحث یا زد و خورد و غیره ): این آدم خیلی ارقه است تو نمی توانی با او کلنجار بروی . کلنجار رفتن با یک مشت بنا و عمله کار حضرت فیل است . (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
کلنجار رفتن در شهر آباده به مفهوم بحث و مجادله لفظی کردن می باشد .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.