اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آبسته

نویسه گردانی: ʼABSTH
آبسته . [ ب ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) آبست . زهدان . رَحِم . || (ص ) آبستن . || متملق و چاپلوس . خوشامدگوی . معانی مذکور در فرهنگها برای این کلمه آمده است و شاهدی برای هیچیک یافته نشد، تنها این کلمه در بیت ذیل دیده میشود :
نه آرامید دیو دژ برامش
همان آبسته خوی خویش کامش
جز آنگاهی که کار ویس و رامین
بیامیزد بهم چون چرب و شیرین .

(ویس و رامین ).


باحتمالی ضعیف آبسته در این بیت چاپلوس و جاسوس و خوشامدگو و شاید به معنی واسطه ٔ بین عاشق و معشوق باشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
آبسته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ص ) آبست . زمین راست کرده برای زراعت .
ابسته . [ اَ ب ِ ت َ / ت ِ ] (ص ) جاسوس و چاپلوس ۞ . مُنهی . کارآگاه . این کلمه را در فرهنگها انیشه و ایشه و در فرهنگ اسدی ابیشه نیز بهمین ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.