آداد
نویسه گردانی:
ʼADʼD
آداد. (ع اِ) ج ِ اَدّ و اِدّ و اِدّه .
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
اداد. [ اَدْ دا ] (اِ) ۞ در لغت بربری ، نام گیاهی است که بعربی اشخیص گویند. در لغت بربرهمزه ٔ کلمه اصلی است . رجوع به اشخیص شود. شوک ال...
عداد. [ ع ِ ] (ع اِ) همتا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || حریف . القرن . یقال ؛ هو عدادک ای قرنک . || بخشش . || اثری از دیوانگی . (منتهی ال...
عدعد. [ ع َ ع َ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان استر را زجر کنند. (منتهی الارب ). || آواز سنگخوار. (قطرالمحیط).
ادعد. [ اَ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ دَعْد.
اداد آپلووددین . [ اَ وِدْ دی ] (اِخ ) مردی که تخت بابل را غصب کرد و بپادشاهی رسید. وی از پادشاه آسور یاری طلبید و دختر خود را به او داد. ر...