اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آرغده

نویسه گردانی: ʼARḠDH
آرغده . [ رُ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) آلغده . جنگاور. خشمگین . خشمناک . دژم . تافته . ارغنده . آشفته . برآشفته . بخشم آمده . خشمین . غضبناک . غضب آلود. خشمن . کج خلق . اوقات تلخ . قهرآلود. خشم آلود. مقابل آرمیده :
گهی آرَمْده و گه آرُغده
گهی آشفته و گه آهسته .

رودکی .


سوی رزم آمد چو آرُغده شیر
کمندی ببازو سمندی بزیر.

فردوسی .


سراپرده ای نیز دیدم بزرگ
سپاهی بکردار آرغده گرگ .

فردوسی .


شیر آرُغده اگر پیش تو آید بنبرد
پیل آشفته اگر گرد تو گردد بجدال
پیل پیخسته ٔ صمصام تو بیند اندام
شیر پیرایه ٔ میدان تو یابد چنگال .

فرخی .


اگر الفغده بستدند از من
نیست جانم چو شیر آرغده
شکر این حال چون توانم کرد
که مرا بستدند الفغده ؟

ابوالفرج رونی .


۞
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
آرغده . [ رَ دَ /دِ ] (ن مف / نف ) حریص . آزور. شَرَهمند : آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک پرورده ٔ مکارم اخلاق تو منم . منوچهری .|| مستی ...
ارغده . [ اَ غ ُ دَ / دِ ] (ص ) آرغده . (مؤید الفضلاء). غضبناک . خشمگین . (برهان ). خشمناک . (شعوری ). || صاحب حرص . (برهان ). حریص . خداوند شره ....
عرقدة. [ ع َق َ دَ ] (ع مص ) سخت تافتن . (منتهی الارب ). عرقد الحبل ؛ ریسمان را به سختی تاب داد. (از اقرب الموارد).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.