اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آرمش

نویسه گردانی: ʼARMŠ
آرمش . [ رَ م ِ ] (اِمص ) آرام . آرامش . اَون :
راه را هر کسی نمی شاید
پیر جوهرشناس می باید
تا ز خورشید پرورش یابد
در دل خلق آرمش یابد (کذا).

شیخ آذری .


- آرمش دادن ؛ آرام بخشیدن .
- آرمش یافتن ؛ آرام شدن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ارمش . [ اَ م َ ] (ع ص )مرد مختلف رنگ . (منتهی الأرب ). اربش . || آنکه پلک او سرخ و با سیلان آب باشد. (منتهی الأرب ).
ارمش . [ ] (اِخ ) (رودخانه ٔ...) در بلوک رامهرمز، آبش شیرین و گواراست . آب چشمه ٔ تنک سروک و چشمه ٔ امام زاده بابا احمد بهم پیوسته رودخانه ...
عرمش . [ ] (ع اِ) خوشه ٔ انگور بدون دانه . عرموش . ج ، عرامیش . (از دزی ). و رجوع به عرموش شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.