ارمش
نویسه گردانی:
ʼRMŠ
ارمش . [ ] (اِخ ) (رودخانه ٔ...) در بلوک رامهرمز، آبش شیرین و گواراست . آب چشمه ٔ تنک سروک و چشمه ٔ امام زاده بابا احمد بهم پیوسته رودخانه ٔ ارمش گردد.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
ارمش . [ اَ م َ ] (ع ص )مرد مختلف رنگ . (منتهی الأرب ). اربش . || آنکه پلک او سرخ و با سیلان آب باشد. (منتهی الأرب ).
عرمش . [ ] (ع اِ) خوشه ٔ انگور بدون دانه . عرموش . ج ، عرامیش . (از دزی ). و رجوع به عرموش شود.
آرمش . [ رَ م ِ ] (اِمص ) آرام . آرامش . اَون : راه را هر کسی نمی شایدپیر جوهرشناس می بایدتا ز خورشید پرورش یابددر دل خلق آرمش یابد (کذا). شیخ...