گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آره نویسه گردانی: ʼARH آره . [ رَ / رِ ] (اِ) حفره ای که دندان در آن جای دارد ۞ : بادام چشمکانت رخنه شود موسه (کذا)وآن سی ّودو گهرها هم بگسلد ز آره .خسروی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی آره آره . [ رَ / رِ ] (اِ) نوعی از لکنت و آن بحرف «راء» گشتن زبان باشد. آره آره . [ رَ ] (اِخ ) نام دماغه ای در آخرین نقطه ٔ جنوبی جزیرةالعرب و آن را رأس آره نیز گویند و آن به 25 هزارگزی مشرق باب المندب است . آره آره . [ رَ ] (اِخ ) نام وادئی به اندلس و آن را یاره نیز نامند. || نام دو جای دیگر به اندلس . || نام شهری به بحرین . || نام کوهی بح... آره نان آره نان . [ رَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سنندج و مریوان ، میان سنندج و گردنه ٔ آریز در 13000 گزی سنندج . آره حیات آرواره حیات فکین نجات و زندگانی آره حیات آرواره حیات فکین نجات و زندگانی ابزارهای نجات هیدرولیکی، به دلیل نیروی زیادی که ذاتاً در هیدرولیک میتوان ایجاد کرد، سهولت استفاده و تنوع محص... اره اَرّه یکی از ابزار هائی است که در درودگری و بسیاری از پیشهها و رشتههای فنی و صنعتی کاربرد دارد. اره دستی دارای یک دسته معمولاً چوبی و یک تیغه لبهت... اره اره . [ اِ رَ ] (ع اِ) آتش یا آتشدان یا برافروختگی آتش یا شدت آن . (منتهی الارب ). آتشکده . || گوشت خشک . (منتهی الارب ). گوشت خشک کرده شده... اره اره . [ اَ رَ / رِ / اَرْ رَ / رِ ] (اِ) ابزاری درودگران را از آهن بشکل تیغه ای بلند و باریک که دسته ای چوبین دارد و یک لبه ٔ آن دندانه دار ... عره عره . [ ] (اِخ ) شهرکی است به شام از فلسطین بر حد میان شام و مصر. (حدود العالم ). عرة عرة. [ ع َرْ رَ ] (ع مص ) رسانیدن کسی را مکروهی . (از منتهی الارب ). عَرّ. رجوع به عر شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود