اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آفل

نویسه گردانی: ʼAFL
آفل . [ ف ِ ] (ع ص ) فروشونده . ناپدیدگردنده . غروب کننده . که فرورود. غارب :
آنکه گه ناقص گهی کامل بود
نیست معبود خلیل آفل بود.

مولوی .


هم خر و خرگیر اینجا در گلند
غافلند اینجا و آنجا آفلند.

مولوی .


بانگ و صیتی جوکه آن خامل نشد
تاب خورشیدی که آن آفل نشد.

مولوی .


جز خیالی عارضی ّ و باطلی
که بود چون صبح کاذب آفلی .

مولوی .


ج ، آفلین .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
افل . [ اَ ] (ع مص ) غایب و ناپدید شدن . || خشک شدن شیر حیوان شیرده . (ناظم الاطباء).
افل . [ اَ ف َل ل ] (ع ص ، اِ) تیغ رخنه دار. (آنندراج ): سیف افل ؛ تیغ رخنه دار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیغ رخنه شده . (از تاج المصادر ب...
افل . [ اَ ف َ ] (ع مص ) شاد گردیدن . || خشک گردیدن شیر شیردهنده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
عفل . [ ع َ ف َ ] (ع مص ) عفله زده گردیدن زن . (از منتهی الارب ). رجوع به عفله شود.
عفل . [ ع َ ف َ / ع َ ] (ع اِ) فنج ماده ، و آن چیزی است که از شرم زن و شترماده برآید مانند ادره و فتق که درخایه ٔ مردان باشد. (از منتهی ا...
عافل . [ ف ِ ] (ع ص ) آنکه جامه ٔ کوتاه بر جامه ٔ دراز پوشد. (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.