افل
نویسه گردانی:
ʼFL
افل . [ اَ ف َل ل ] (ع ص ، اِ) تیغ رخنه دار. (آنندراج ): سیف افل ؛ تیغ رخنه دار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیغ رخنه شده . (از تاج المصادر بیهقی ). رخنه ٔ کارد و شمشیر. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). || (اِخ ) نام شمشیر عدی بن حاتم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
افل . [ اَ ] (ع مص ) غایب و ناپدید شدن . || خشک شدن شیر حیوان شیرده . (ناظم الاطباء).
افل . [ اَ ف َ ] (ع مص ) شاد گردیدن . || خشک گردیدن شیر شیردهنده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
عافل . [ ف ِ ] (ع ص ) آنکه جامه ٔ کوتاه بر جامه ٔ دراز پوشد. (منتهی الارب ).
عفل . [ ع َ ف َ ] (ع مص ) عفله زده گردیدن زن . (از منتهی الارب ). رجوع به عفله شود.
عفل . [ ع َ ف َ / ع َ ] (ع اِ) فنج ماده ، و آن چیزی است که از شرم زن و شترماده برآید مانند ادره و فتق که درخایه ٔ مردان باشد. (از منتهی ا...
آفل . [ ف ِ ] (ع ص ) فروشونده . ناپدیدگردنده . غروب کننده . که فرورود. غارب : آنکه گه ناقص گهی کامل بودنیست معبود خلیل آفل بود. مولوی .هم خ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.