گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آکل نویسه گردانی: ʼAKL آکل . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) خورنده . ج ، آکلین : زآنکه تو هم لقمه ای هم لقمه خوارآکل و مأکولی ای جان هوش دار. مولوی .- امثال : دنیا آکل و مأکول است .|| مَلِک . سلطان . پادشاه . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه واژه معنی داش آکل داش آکل. الف. نام داستان کوتاهی است از نویسندۀ شهیر ایرانی «صادق هدایت» در مجموعه داستان های کوتاهش به نام «سه قطره خون». این مجموعه، که در بین ساله... داش آکل «داش آکُل»[۱] نام یکی از یازده داستان کوتاه مجموعهٔ سه قطره خون، نوشتهٔ صادق هدایت است که نخستین بار در سال ۱۳۱۱ منتشر شد. داش آکُل، مخفّف سه کلمه است... داش آکل داش آکل فیلمی ایرانی به کارگردانی و نویسندگی مسعود کیمیایی است. داش آکل چهارمین ساخته مسعود کیمیایی است که در سال ۱۳۵۰ خورشیدی به نمایش درآمد. این فیل... آکل نفسه آکل نفسه . [ ک ِ ل ُ ن َ س ِه ْ ] (ع اِ مرکب ) فرفیون . فربیون . افربیون . انفسه . حافظالنحل . حافظالاطفال . تاکوب . لبن سوداء. || کافور. || نف... آکل المرار آکل المرار. [ ک ِ لُل ْ م ُ ] (اِخ ) لقب حارث بن عمروبن حجر الکندی ، هیجدهمین از ملوک مَعد، جدّ امروءالقیس شاعر معروف . حجر آکل المرار حجر آکل المرار. [ ح ِ رِ ک ِ لُل ْ م ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن معاویةبن ثوربن مرثع. گویند آنگاه که در نجد آشفتگی و هرج و مرج پیدا آمد مردم آنجا ... اکل اکل . [ اَ ] (ع مص ) خوردن چیزی را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کندن . (از اقرب الموارد). || معدوم ساختن چیزی را. در حدیث است : ... اکل اکل . [ اُ / اُ ک ُ] (ع اِ) ثمر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || رزق . گویند: انقطع اکله ؛ منقطع گردید رزق اویعنی بمرد و بهره ای از دنیا نبر... اکل اکل . [ اَ ک َ ] (ع اِمص ) خورده شدگی دندانها و سقوط آنها. (ناظم الاطباء). اکل اکل . [ اَ ک َ ] (ع مص ) خوردن بعض عضو مر بعض را: اکل العضو اکلا. || اکل العود؛ خورده شد چوب . (ناظم الاطباء). || بشدن دندان از پیری . (الم... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود