 
        
            آل ا
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼAL ʼ
    
							
    
								
        آل ا. [ لُل ْ لاه  ] (ع  اِ مرکب ) اولیای  خدا.  ||  (اِخ ) خاندان  و احفاد رسول  صلوات اﷲعلیه .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        علا. [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) یکی  از دهستانهای  بخش  مرکزی  شهرستان  سمنان  واقع در قسمت  جنوب باختری  سمنان . دارای  آب  و هوای  معتدل  و خشک . آب  قراء...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علا. [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان  علاء از بخش  مرکزی  شهرستان  سمنان  واقع در 9هزارگزی  جنوب  خاوری  سمنان  و 4 هزارگزی  شمال  راه  شوسه ٔ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (ع  اِمص ) بزرگواری . (دستوراللغة). بزرگوار شدن  در شرف  و بلندی  و بزرگواری . (دستورالاخوان ).  ||  برتری . (دستور اللغة). رجوع  به  عل...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ )موضعی  است  در مدینه . (معجم  البلدان ) (منتهی الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ ) یا سکةالعلاء. کوچه ای  است  در بخارا. (معجم  البلدان ) (منتهی الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع  به  علاّ شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ )ابن  بدر. محدث  و تابعی  است . رجوع  به  ابومحمد شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن  بکربن  عبدرب . رجوع  به  مکوزه  ابوالعمر علاء شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن  حارثة قریشی . یکی  از پانزده  تن  حکام  عرب  به  جاهلیت .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن  حسن بن  علی . از جمله ٔوزرای  بویهیان  است  که  وزارت  ایشان  امتدادی  نیافت  و در ایام  ایشان  حادثی  واقع نشد. (تجارب السل...