اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آل یس

نویسه گردانی: ʼAL YS
آل یس . [ ل ِ یا سین ] (اِخ ) آل یاسین . خاندان رسول صلوات اﷲعلیه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
علیس . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) بریانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بریانی فربه .(از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة...
علیس . [ ] (اِخ ) نام بطنی است از زرانقة، که آن نیز از تیره های معازبة در یمن باشد. (از تاج العروس ، ذیل ماده ٔ تزرنق ) (از معجم قبائل الع...
الیس . [ اَل ْ ی َ ] (ع ص ) دلیر. ج ، لیس . (منتهی الارب ).دلیری که از چیزی نهراسد و چیزی او را مانع نباشد. (از اقرب الموارد). || شتر که هرچ...
الیس . [ اِ ] (اِخ ) رجوع به «ژیلبر و الیس » شود.
الیث . [ اَل ْ ی َ ] (ع ص ) دلیر. (ناظم الاطباء). شجاع . مؤنث : لَیثاء. ج ، لیث : هو الیث اصحابه ؛ یعنی او سختترین و چابکترین یاران خود است . ...
علیث . [ ع َ ] (ع اِ) نان از جو و گندم آمیخته به هم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ) (ازتاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از...
علیص . [ ع ُل ْ ل َ ] (ع اِ) گیاهی است که نان خورش کنندو از آن شوربا سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد)...
ژیلبر االیس . [ ب ِ اِ اِ ] (اِخ ) ۞ (جزائر...) نام مجمعالجزایر کوچکی در پلینزی ۞ ازآن ِ انگلستان ، دارای 30000 تن سکنه . محصول عمده ٔ آن فس...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.