آمیز
نویسه گردانی:
ʼAMYZ
آمیز. (اِمص ) آمیغ. مباشرت . صحبت . آرمش با. نزدیکی با. وقاع . || معاشرت . || آمیزش . (برهان ). || مخلوط کردن دو چیز یا زیاده با یکدیگر. (برهان ).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
خشم آمیز. [ خ َ / خ ِ ] (ن مف مرکب ) عصبانی کننده . به غضب درآورنده . (یادداشت بخط مؤلف ). خشم آور.
عبرت آمیز. [ ع ِ رَ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به پند. آنچه موجب تنبه و آگاهی گردد. آنچه موجب پند شود. رجوع به عبرت شود.
شهوت آمیز. [ ش َهَْ وَ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به شهوت .
نفاق آمیز. [ ن ِ ] (ن مف مرکب ) به دروغ و تزویر آمیخته : رها کن جنگ و راه صلح بگشای نفاق آمیز عذری چند بنمای .نظامی .
نکته آمیز. [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پر از لطافت و ظرافت : خطاب نکته آمیز. (ناظم الاطباء). سخنی پر از دقایق و لطایف و اشارات .
محبت آمیز. [ م َ ح َب ْ ب َ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به دوستی . مهرآمیز. دوستانه . (ناظم الاطباء). محبت آمیزیده . محبت آمیخته . توأم با محبت .
مردم آمیز. [ م َ دُ ] (نف مرکب ) خلیق متواضع. (آنندراج ). مردم جوش . که با خلایق بجوشد و خوشرفتاری و معاشرت کند. مقابل مردم گریز : چون به ریش...
ملال آمیز. [ م َ ] (ن مف مرکب ) ۞ آمیخته به ملال . توأم با ملال . رجوع به ملال شود.
فریب آمیز. [ ف ِ / ف َ ] (نف مرکب ) فریبنده . فریبا. دلفریب . خاطرفریب : ساقی فریب آمیز بین مطرب نشاطانگیز بین بازار می زآن تیز بین مرسوم جان...
فسون آمیز. [ ف ُ] (ن مف مرکب ) آمیخته به افسون و نیرنگ : سخنهای فسون آمیز گفتن حکایتهای بادانگیز گفتن .نظامی .