آمیز
نویسه گردانی:
ʼAMYZ
آمیز. (اِمص ) آمیغ. مباشرت . صحبت . آرمش با. نزدیکی با. وقاع . || معاشرت . || آمیزش . (برهان ). || مخلوط کردن دو چیز یا زیاده با یکدیگر. (برهان ).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
طیبت آمیز. [ ب َ ] (ن مف مرکب ) سخنی آمیخته با شوخی . کلامی که آمیخته با مزاح و خوش منشی باشد : غالب گفتار سعدی طرب انگیز است و طیبت آمیز....
عبرت آمیز. [ ع ِ رَ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به پند. آنچه موجب تنبه و آگاهی گردد. آنچه موجب پند شود. رجوع به عبرت شود.
دردی آمیز. [ دُ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به دردی . ناصاف . ناخالص : مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهرکه صاف این سر خم جمله دردی آمیز است .حافظ...
شهوت آمیز. [ ش َهَْ وَ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به شهوت .
خدعه آمیز. [ خ ُ ع َ / ع ِ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به خدعه . فریب آمیز. آنچه با مکر است . به حیله آلوده .
خصومت آمیز. [ خ ُ م َ ] (نف مرکب ) ایجاد خصومت کننده . موجب خصومت شونده . (یادداشت مؤلف ).
اغراق آمیز. [ اِ ] (ن مف مرکب ) سخن آمیخته به اغراق یا تجاوز از حد در قول یا در فعل .
تحریک آمیز. [ ت َ ] (ن مف مرکب ) مهیج . که با هیجان و تحریک آمیخته باشد. که موجب برانگیختگی و هیجان باشد. تهییج کننده ، و معمولاً تهییجی که ...
رضایت آمیز. [ رِ ی َ ] (ن مف مرکب ) ۞ رضایت آمیخته . توأم با خشنودی . مقرون به رضایت . (فرهنگ فارسی معین ).
شماتت آمیز. [ ش َ ت َ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به شماتت . توأم با شماتت .