آندون . (ق ) آنجا. مقابل ایدون ، اینجا
: راه تو زی خیر و شرّْ هر دو گشاده ست
خواهی ایدون گرای و خواهی آندون .
ناصرخسرو.
|| بدانسوی . بدان جهت
: خواسته چونان دهد که گوئی بستد
روی گه ایدون کند ز شرم گه آندون .
فرخی .
|| چنان . مقابل ایدون ، چنین . صاحب فرهنگ منظومه گفته است
: مثل آندون چنان ، چنین ایدون
آگه آژیر بودن از چه و چون .
|| آنگاه . آن زمان . آن دم . (جهانگیری ).