اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آون

نویسه گردانی: ʼAWN
آون . [ وَ ] (ص ، اِ) مخفف آونگ . نگون . معلق . آویزان . آویخته . دروا.
- آون کردن میوه ؛ به آونگ کردن آن :
همه مردم از دانه خرمن کنند
ز انگور دوشاب و آون کنند.

شمسی (یوسف وزلیخا).


۞
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
عون . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن کندی ، مکنی به ابومالک . وی یکی از یاران ابن اعرابی بود.از سلمةبن عاصم حدیث فراگرفت و صولی از وی نقل ک...
عون . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عمروالقیس . رجوع به ابوعمرو شود.
عون . [ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابی طالب علیه السلام . مادرش اسماء بنت عمیس بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 584 شود.
عون . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عتبةبن مسعود هذلی . خطیب و راویة و نسب شناس و شاعر و ساکن کوفه بود. وی مدتی بهمراهی ابن اشعث خروج کرد و ...
عون . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن جعفر طیار. فرزند عبداﷲ بود از زینب بنت علی (ع ). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 436 شود.
عون . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. تابعی بود. (منتهی الارب ).
عون . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی جحیفة. رجوع به ابوحفص شود.
عون . [ ع َ ] (اِخ ) مولای جعدةبن هبیرة. رجوع به ابوفاخته شود.
عون . [ ع َ ] (اِخ ) مکنی به ابومعمر. رجوع به ابومعمر شود.
عون . (ع اِ) ج ِ عانة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به عانة شود. || ج ِ عُوان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عوان شود.- ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.