ابوالحسن
نویسه گردانی:
ʼBWʼLḤSN
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) سری بن مغلس سقطی ، صوفی مشهور، خال ابوالقاسم جنید. طریقت را از معروف بن فیروز کرخی فراگرفت . و هجویری گوید وی حبیب راعی را دیده و با او صحبت داشته و مرید معروف کرخی بود و بیشتر مشایخ عراق مریدان سری باشند. وی اندر بازار بغداد سقط فروختی چون بازار بغداد بسوخت وی را گفتند دوکانت بسوخت گفت من فارغ شدم از بند آن ، چون نگاه کردند دوکان وی نسوخته بود و از چهار سوی آن دوکانها همه سوخته بودند. چون آنچنان بدید آنچه داشت بدرویشان داد و طریق تصوف اختیار کرد. وی را پرسیدند که ابتدای حالت چگونه بود، گفت روزی حبیب راعی بدوکان من برگذشت من نان شکسته ای به وی دادم که بدرویشان ده . وی گفت خیرک اﷲ. از آنروز باز که این گوش دعای وی بشنید بیزار از اموال دنیا شدم و از وی فلاح یافتم . از وی می آیدکه گفت : الهی ! مهما عذبتنی بشی ٔ فلاتعذبنی بذل الحجاب . وفات وی به سال 251 هَ . ق . به بغداد بوده است .
واژه های همانند
۶۰۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۲ ثانیه
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن ابی منصور طاهر ازدی . رجوع به علی ... شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن احمدبن باذش . رجوع به ابن باذش ، و رجوع به علی ... شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن احمدبن حسن . رجوع به علی ... شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن احمدبن خیران صغیر بغدادی . رجوع به علی ... شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن احمدبن علی بن محمدبن دواس القنا الواسطی . از معاریف علمای نجوم . او در اول به مصر بود سپس به ...
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن احمدبن محمد بصری . رجوع به علی ... شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن احمدبن محمد رتبلی . رجوع به علی ... شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن احمدبن محمدبن علی متویه ، معروف به واحدی نیشابوری . مفسرو نحوی . از مردم نیشابور است . او بسیاری...
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن احمدبن محمد نیشابوری . ادیب ، جامع دیوان امیرالمؤمنین علی علیه السلام . او معاصر سید رضی است .
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن احمدبن محمدبن غزال نیشابوری . نحوی مقری . او امام نحو و صاحب فتوی در آن علم بود و از شاگردان ...