اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابوالحسن

نویسه گردانی: ʼBWʼLḤSN
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن عمربن محمدبن الحسن الحربی القزوینی . یکی ازکبار صالحین . اصل او از قزوین و مولد وی بمحرم سال 360 هَ . ق . در بغداد بود. قرآن را بقراآت نزد ابوحفص کنانی و غیر او درست کرد، و نحو از ابوالفتح بن جنی فراگرفت و از ابن کیسان نحوی و قاضی جراحی و ابوحفص بن الزیات و ابوعمربن حیوة و ابوالحسین مظفر و ابوالحسین بن سمعون و جماعتی دیگر حدیث شنید و فقه از علی بن ابی القاسم دارکی آموخت و از اوان صِبی نیکورفتار وکم گوی و بسیارخرد بود و زبان از نابکار بسته داشت وجز برای نماز از خانه بیرون نمی شد و پیوسته بقرائت قرآن و روایت حدیث روز میگذاشت . او را صاحب کرامات کثیره گفته اند. آنگاه که وفات یافت ابومحمد رزق اﷲبن عبدالوهاب تمیمی وی را غسل داد. احمدبن علی بن ثابت گوید: ابوالحسن قزوینی زاهد نامی ، یکی از بندگان صالح خدا و بشعبان سال 442 درگذشت و بر او در صحرا میان حربیه و عتابین نماز کردند و عدد نمازگزاران بشمار نمی آمد و بر هیچ جنازه جز جنازه ٔ امام حنبل چنین ازدحام نبوده است و در این روز تمام شهر [ بغداد ] بسته بود و ابوالفتح بن علوس دینوری حکایت کند که از بسیاری ِازدحام جنازه بر زمین گذاشتن میسر نشد و بر سر دستها میرفت و مردم از هر سوی رو بجنازه نماز میگزاشتند ابوالفتح بن عقیل آرد که در اسلام ... روزی مانند روز حمل جنازه ٔ قزوینی دیده نشده است و هر جا تا حمامها و کتاتیب ۞ بسته شد و حق العبور باب الطاق با اینکه جسر نیز کشیده بود به ربع دینار رسید و هیچ جامعی گنجایش آن همه خلایق نکرد و نیز با امامی معلوم نماز گزاردن ممکن نگردید و در هر گوشه از صحرا هزاران کس با امامی نماز کردند و با اینهمه ضجه و عویل باندازه ای بود که آواز مکبر شنیده نمیشد و بیشتر مردم وحدانی و فرادی ̍ نماز خواندند. عبداﷲبن محمد بردانی گوید بشب مرگ قزوینی برادرم ابوغالب یوسف بن محمد گریان و لرزان از خواب بجست پدر من او را در برکشید و معوذتین بر او خواندن گرفت و گفت پسرک من ترا چه رسید گفت در خواب دیدم که درهای آسمان گشاده بود و ابن القزوینی به آسمان برمیشد. و بامداد فردا آواز صلوةگو را شنیدیم که از مرگ او آگاهی میداد. ابوالفرج عبدالعزیزبن عبداﷲ الصائغ گوید بر ابوالحسن نماز گزاشتم و اجتماع آن همه خلائق در چشمم عظیم شگفت نمود، شب برؤیا اندر او را دیدم که بمن گفتی ازدحام مردمان در نماز بر من ترا عجب آمد؟ در آسمانها شماره ٔملائک که بر جنازه ٔ من نماز کردند بیش از این بود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
ابوالحسن خرقانی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ خ َ رَ ] (اِخ ) علی بن جعفر یا احمد. از مردم خرقان بسطام . یکی از مشایخ کبار صوفیه . تولد او در 352 و و...
ابوالحسن العابد. [ اَ بُل ْ ح َ س َ نِل ْ ب ِ ] (اِخ ) علی بن الموفق . ۞ عابد معروف به اسناد. از منصوربن عمار و احمدبن ابی الحواری روایت دار...
ابوالحسن بهرامی . [ اَبُل ْ ح َ س َ ن ِ ب َ ] (اِخ ) کنیت استاد علی متخلص به بهرامی ، از مردم سرخس و از شعرای زمان ناصرالدین سبکتکین . ابیات...
ابوالحسن القاضی . [ اَ بُل ْح َ س َ نِل ْ ] (اِخ ) ابن ابی عمر. او راست : کتاب غریب الحدیث . (ابن الندیم ). و رجوع به عمربن ابی عمر شود.
ابوالحسن اللخمی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ نِل ْ ل َ ] (اِخ ) (امام ...) رجوع به علی الانجب شود.
ابوالحسن انباری .[ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ اَم ْ ] (اِخ ) حکیم و ریاضی ماهر، استاد عمر خیامی در هندسه و هیئت . شهرزوری گوید روزی هنگام درس فقیهی...
ابوالحسن انصاری . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ اَ ] (اِخ ) علی بن ابراهیم اندلسی . از مردم بلنسیه ، از نسل سعدالخیر. ادیب و شاعر.او راست : کتاب الحلل ...
ابوالحسن انصاری . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ اَ ] (اِخ ) علی بن موسی . ادیب وشاعری از مردم جیان اندلس . او در فاس اقامت گزید و دعوی کیمیا داشت . ...
ابوالحسن باخرزی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ خ َ ] (اِخ ) علی بن الحسن بن ابی علی بن ابی الطیب الباخرزی . شاعر مشهور. او در جوانی مشتغل بفقه مذهب ...
ابوالحسن بسطامی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) یکی از حکماست . (ترجمه ٔ تتمه ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.