اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابوالفوارس

نویسه گردانی: ʼBWʼLFWʼRS
ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) شرف الدوله و زین الملة ۞ شیرزیل ۞ بن فناخسرو عضدالدوله . صاحب حبیب السیر گوید: او در وقت فوت پدر خودعضدالدوله ولایت کرمان داشت و چون خبر فوت پدر شنید بصوب شیراز توجه کرد و در شیراز وزیر عضد الدوله نصربن هرون نصرانی را که از این پیش از وی آزرده خاطر بود بکشت و پس از ضبط مملکت فارس در اوائل سال 375 هَ. ق . لشکر باهواز کشید و برادر خود ابوالحسین احمد را که از قبل صمصام الدولةبن عضدالدوله حاکم اهواز بود منهزم کرد و سپس ببصره شد و در ماه رجب سنه ٔ مذکوره آنجا را نیز تحت تصرف درآورد و در اوائل سال 376 متوجه بغداد گشت و برادرش صمصام الدوله که در بغداد امیرالامرا بود به امید مرحمت نزد او رفت شرف الدوله نخست برادر را تعظیم و تکریم کرد و چون از مجلس بیرون رفت به اخذ و قیدش حکم فرمود و به استقلال قرب دو سال دیگر بدولت و اقبال گذرانید و در سال 379 هَ . ق . درگذشت . و در ترجمه ٔ تاریخ یمینی آمده است که در رجب سنه ٔ خمس و سبعین و ثلثمائه (375 هَ . ق .) بصره را مستخلص کرد و روی به بغداد نهاد تا جای پدر بگیرد و چون خبر قدوم او برسید صمصام الدوله بحکم کبر سن بمدارات و مجانبت جانب ممارات و تفادی از وحشت و تجافی از کراهیت او پیش باز رفت و ندانست که نیامی گنجای دوتیغ ندارد و از کمانی دو تیر انداختن صورت نبندد. ابوالفوارس او را بنواخت و گستاخ گردانید پس او را بگرفت و چشمها داغ کرد و بقلعه گیوستان فرستاد بجانب عمان و ملک مستخلص کرد و امیرالمؤمنین الطائعﷲ او راشرف الدوله و زین الملة لقب داد و دو سال پادشاهی کردو در جمادی الاَّخره ٔ سنه ٔ تسع و سبعین بمفاجات فروشد.و رجوع به مجمل التواریخ چ طهران ص 395 ببعد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ](اِخ ) ابن ابی منصور. او راست : رساله ای در اصطرلاب .
ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) ابن اعوج امیرحسن . رجوع به ابن اعوج ... شود.
ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) ابن بهاءالدوله بویهی . مشهور به قوام الدوله . سلطان الدوله ابوشجاع بن بهاءالدوله پس از پدر بجای او نشس...
ابوالفوارس . [ اَبُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) ابن خازل کاتب . حسین بن علی بن حسین . وفات 502 هَ . ق . رجوع به حسین بن علی ... شود.
ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ] (اِخ ) ابن سیف الدوله حمدانی . صاحب حبیب السیر گوید: در سنه ٔ تسع و خمسین و ثلثمائه (359 هَ . ق .) حمدان بن ناصر...
ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) ابن عضدالدوله . رجوع به ابوالفوارس شرف الدوله ... شود.
ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) احمدبن علی . پنجمین و آخرین آل اخشید. (از 357 تا 358 هَ . ق .). رجوع به آل اخشید شود.
ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) بکتوزون الحاجب . رجوع به بکتوزون ابوالفوارس ... شود.
ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) حسن (امیر...) ابن محمد معروف به ابن اعوج . رجوع به ابن اعوج ... و رجوع به حسن بن محمد ابوالفوارس ....
ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) حیص بیص رازی . رجوع به سعدبن محمدبن سعد... شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.