اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابوالقاسم

نویسه گردانی: ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن حسن درگزینی . ملقب بقوام الدین . در اول نیابت یکی از حُجّاب سلطان محمدبن ملکشاه داشت و بزمان محمودبن محمد وزارت عراق یافت . سلطان سنجر پس از عزل نصیرالدین وی را از عراق بطلبید و وزارت خویش داد. وی در شعر و ترسل وقوفی تمام داشت و شعراء عصر را در مدح او قصائد است و او با سخاوت و کفایتی که داشت در قتل اعاظم دلیر و بی محابا بود چنانکه عزالدین اصفهانی را که در ممالک سنجری سمت استیفا داشت بسابقه ٔ کدورتی در زندان بکشت و عین القضات همدانی اعلم علمای زمان را بر در مدرسه ای که مدرس آن بودبیاویخت و سپس بشآمت خونهای ناحق معزول و به روزگارطغرل بن محمدبن ملکشاه به امر پادشاه مقتول گردید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) حسین بن علی بن حسن بن محمدبن یوسف . وزیر مغربی معروف به ابن المرزبان . رجوع به حسین ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ] (اِخ ) حسین بن محمدبن فضل . رجوع به حسین ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ )حسین بن محمدبن مفضل معروف به راغب اصفهانی . رجوع به حسین ابوالقاسم بن محمد... و رجوع به راغب ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) حسین بن ولیدبن نصربن العریف . رجوع به حسین ... شود.
ابوالقاسم . [اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) حصیری . رجوع به حصیری ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) الحلاج الزاهد.از اوست کتاب ناسخ القرآن و منسوخه . (ابن الندیم ).
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) حماد راویةبن ابی لیلی شاپوربن مبارک بن عبیداﷲ دیلمی . رجوع به حماد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) حمزةبن یوسف سهمی . رجوع به حمزه ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) حوفی . رجوع به احمدبن محمدبن خلف الاشبیلی شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) خاص . یکی از ارکان دولت سلطان ابراهیم بن مسعودبن محمودبن سبکتکین است .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.