اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابوالقاسم

نویسه گردانی: ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن حسن درگزینی . ملقب بقوام الدین . در اول نیابت یکی از حُجّاب سلطان محمدبن ملکشاه داشت و بزمان محمودبن محمد وزارت عراق یافت . سلطان سنجر پس از عزل نصیرالدین وی را از عراق بطلبید و وزارت خویش داد. وی در شعر و ترسل وقوفی تمام داشت و شعراء عصر را در مدح او قصائد است و او با سخاوت و کفایتی که داشت در قتل اعاظم دلیر و بی محابا بود چنانکه عزالدین اصفهانی را که در ممالک سنجری سمت استیفا داشت بسابقه ٔ کدورتی در زندان بکشت و عین القضات همدانی اعلم علمای زمان را بر در مدرسه ای که مدرس آن بودبیاویخت و سپس بشآمت خونهای ناحق معزول و به روزگارطغرل بن محمدبن ملکشاه به امر پادشاه مقتول گردید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۷ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن اسماعیل بن عباد لخمی از نسل نعمان بن منذربن ماءالسماء. او اولین ملوک عبّادی اندلس است . و پیش از...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن اشعث بن قیس . تابعی است .
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن حبیب نیشابوری . رجوع به محمد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن الحسن العسکری . امام دوازدهم اثناعشریه ملقب به مهدی وحجّت و امام المنتظر و عامّه او را صاحب السر...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْس ِ ] (اِخ ) محمدبن الحنفیه . رجوع به محمد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن حوقل . رجوع به ابن حوقل شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن عبدالمطلب بن هاشم . رسول اﷲ صلوات اﷲ علیه . از آنرو این کنیت بحضرت او داده اند که فرزند او ص...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ ملقب به قائم . خلیفه ٔ فاطمی مصر. رجوع به قائم ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن عبدالواحدبن ابراهیم غافقی . رجوع به محمد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن عثمان لؤلؤی دمشقی . رجوع به محمد... شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.