ابوالقاسم
نویسه گردانی:
ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ضحاک بن مزاحم . مفسّر و محدّث نحوی بلخی . وی مؤدّب اطفال بود و گویند سه هزار کودک بمکتب داشت (؟). او درک صحبت ابن عباس و ابوهریره کرده و از سعیدبن جبیر تفسیر فرا گرفته است . و عبدالملک بن میسره گوید: ضحاک بن عباس را ندیده لکن سعیدبن جبیر را بری دیدار کرده و تفسیر از او فراگرفته است و شعبه گوید: از مشاش پرسیدم که آیا ضحاک از ابن عباس سماع دارد گفت او هرگز درک صحبت ابن عباس نکرده است . احمدبن حنبل و ابن معین و ابوزرعه وی را توثیق و یحیی بن سعید تضعیف کند. وفات ضحاک به سال 105 یا 106 هَ . ق . بوده است . (نقل به اختصار از معجم الأدباء یاقوت چ مارگلیوث ج 4 ص 272).
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن علی بن ابیطالب . علیهم السلام . مشهور به محمدالحنفیه و ابن الحنفیة. رجوع به محمد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن علی کعبی . رجوع به محمد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن فضل بن احمد. رجوع به ابوالقاسم محمدبن ابی العباس فضل بن احمد شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن مالک بن انس . تابعی است .
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ )محمدبن محمدبن احمدبن محمد. رجوع به محمد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن محمود نیشابوری . رجوع به محمد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ] (اِخ ) محمدبن مهدی فاطمی . رجوع به محمد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن هانی . ازدی اندلسی . و بعضی کنیت او را ابوالحسن گفته اند. رجوع به محمد... و رجوع به ابن هانی شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمدبن یحیی ملقب به مرتضی . یکی از ائمه ٔ رسیه ٔ زیدیه در صعده ٔ یمن . رجوع به محمد شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ )محمدبن یوسف حسینی سمرقندی . رجوع به محمد... شود.