ابوالقاسم
نویسه گردانی:
ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ضحاک بن مزاحم . مفسّر و محدّث نحوی بلخی . وی مؤدّب اطفال بود و گویند سه هزار کودک بمکتب داشت (؟). او درک صحبت ابن عباس و ابوهریره کرده و از سعیدبن جبیر تفسیر فرا گرفته است . و عبدالملک بن میسره گوید: ضحاک بن عباس را ندیده لکن سعیدبن جبیر را بری دیدار کرده و تفسیر از او فراگرفته است و شعبه گوید: از مشاش پرسیدم که آیا ضحاک از ابن عباس سماع دارد گفت او هرگز درک صحبت ابن عباس نکرده است . احمدبن حنبل و ابن معین و ابوزرعه وی را توثیق و یحیی بن سعید تضعیف کند. وفات ضحاک به سال 105 یا 106 هَ . ق . بوده است . (نقل به اختصار از معجم الأدباء یاقوت چ مارگلیوث ج 4 ص 272).
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد اول بن اسماعیل عبادی . از امرای اشبیلیه . رجوع به ابوالقاسم محمد المعتمد علی اﷲ... ورجوع به ابوالقاسم...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد ثانی بن معتضدبن عباد ملقب به معتمد عبادی . سومین از امرای عبادی در اشبیلیه . رجوع به ابوالقاسم محمد...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد المرتضی . سیمین از ائمه ٔ رسی صعده (از 298 تا 301 هَ . ق .). رجوع به محمد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد نزار و ملقب بقائم بن المهدی ابی محمد عبیداﷲ. پدر او مهدی اورا در افریقیه ولیعهد خویش کرد و دو بار از جا...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد المعتمد علی اﷲبن ابی عمرو عبّاد المعتضد باﷲبن الظافر المؤید باﷲ ابی القاسم محمد قاضی اشبیلیه ابن ابی الو...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد نصرآبادی . رجوع به محمد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد نویری مالکی . رجوع به محمد نویری مالکی مکنی به ابوالقاسم ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمودبن ابراهیم بن مسعودبن محمودبن سبکتکین . رجوع به محمود... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمودبن ابی الحسن بن حسین نیشابوری . رجوع به محمود... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمودبن احمد ابوالحسن فارابی ملقب به عمادالدین . رجوع به محمود... شود.