ابوعلی 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼBWʽLY 
    
							
    
								
        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابزون بن  مهبرد عمانی  کافی  مجوسی . او راست : دیوان  شعری  بعربی  و آنرا ابن  حاجب  محمدبن  احمد گرد کرده  است . و ابن  حاجب  گوید: قصائد فارسی  وی  مرا بعجب  آورد وشنیدم  که  به  تبریز است  بدانجا شدم  و او بدانوقت  به  اعمال  دیوانی  اشتغال  داشت . و مردی  با معرفت  و ذکاء ومتبحر در علوم  بود و اشعار وی  با صفا و بها و متناسب الالفاظ و خالی  از لغات  غریبه  و ناگوار بود و بشعر خویش  اعجابی  نمینمود. و من  اشعار وی  را آنچه  نسخه ٔ آن نزد وی  بود تبویب  و به  مدایح  او درحق  امیر ناصرالدین  ابتدا کردم . وفات  ابزون  به  سال  430 هَ . ق . بود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) سینا. رجوع  به  ابوعلی بن  سینا شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) شاذان . از روات  حدیث  است  و سید مرتضی  محمدبن  محمدبن  زید از او روایت  کند.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) شبویه  مروزی . محمدبن  محمدبن  عمر یکی  از شیوخ  طریقت صوفیه  باواخر مائه ٔ چهارم  و اوائل  پنجم . معاصر ابوسعید ابوالخیر. ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) شحاذه . او راست : مسائل  ابی علی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ] (اِخ ) شرف الملک . رجوع  به  ابوعلی بن  سینا... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) شقیق بن  ابراهیم  بلخی . یکی  از مشایخ  کبار متصوفه . گویند او درک  خدمت  امام  موسی  الکاظم  علیه السلام  کرده  بود و حاتم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) شلوبین . عمربن محمد اشبیلی  نحوی . رجوع  به  شلوبین  و شلوبینی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) صاحبی . در لغت نامه ٔ اسدی  بیت  ذیل  از او شاهد کلمه ٔ حُودِ خروه  آمده  است :ای  خواجه  چرا جدا شدستی  ز گروه چونان  که  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) صالح بن  مرداس . رجوع  به  اسدالدوله  صالح ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) صدقه . جلال الدین  وزیر مسترشد خلیفه ٔ عباسی  در 513 هَ . ق .