ابومحمد
نویسه گردانی:
ʼBWMḤMD
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) بخاری . در ترجمه ٔ نزهةالارواح شهرزوری آمده است : ابومحمد از جمله ٔ شاگردان ابوسلیمان سجزی است . حکیمی متبحر در علوم اوائل و اواخر و فیلسوفی در شعب فلسفه ماهر و در بسیاری قوه ٔ حافظه مشهور و در جودت هوش و فهم معروف و صاحب تصانیف مفیده واشعار جیده است . این شعر از اوست در مذمت کسی که ازدین اسلام خارج گشته و بطریقه ٔ دیگر مائل شده است :
تنقّل عن دین آبائه
و دینهم مذهب الشافعی
فاضحی بلانائل فی المعاش
و عندالمعاد بلاشافع.
واژه های همانند
۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ریغی بن عبداﷲبن ابراهیم . قاضی اسکندریه بود و اولاد او نیز بدانجا همین مقام داشته اند.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) زکریابن یحیی بن صبیح . محدث است .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) زکی الدین عبدالعظیم بن ابی الاصبع. رجوع به ابن ابی الاصبع... و رجوع به عبدالعظیم ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) زهیربن محمدبن قمیر مروزی . رجوع به زهیر... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) زیادبن زیادبن جصاص . محدث است .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) زیادبن عبداﷲبن طفیل بکائی . محدث است . وفات 183 هَ . ق .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) زیلعی . رجوع به عثمان بن علی زیلعی ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) زین الدین علی بن محمدبن علی عاملی . رجوع به علی ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سالم بن صفوان . رجوع به سالم ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سباع الموصلی . رجوع به سباع ... شود.