ابومحمد
نویسه گردانی:
ʼBWMḤMD
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) بخاری . در ترجمه ٔ نزهةالارواح شهرزوری آمده است : ابومحمد از جمله ٔ شاگردان ابوسلیمان سجزی است . حکیمی متبحر در علوم اوائل و اواخر و فیلسوفی در شعب فلسفه ماهر و در بسیاری قوه ٔ حافظه مشهور و در جودت هوش و فهم معروف و صاحب تصانیف مفیده واشعار جیده است . این شعر از اوست در مذمت کسی که ازدین اسلام خارج گشته و بطریقه ٔ دیگر مائل شده است :
تنقّل عن دین آبائه
و دینهم مذهب الشافعی
فاضحی بلانائل فی المعاش
و عندالمعاد بلاشافع.
واژه های همانند
۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن دخوار. رجوع به عبدالرحیم بن علی بن احمد... و رجوع به ابن دخوار... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن درستویه . عبداﷲبن جعفربن درستویه . رجوع به عبداﷲ... و رجوع به ابن درستویه ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن درستویه . رجوع به مرزبان انصاری ... و رجوع به ابن درستویه ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن دهان . حسن بن محمدبن علی بن رجاء. رجوع به حسن ... و رجوع به ابن دهان ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن دهان . سعیدبن مبارک نحوی . رجوع به ابن دهان ناصرالدین ... و رجوع به سعید... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ذهبی . عبداﷲبن محمد ذهبی . رجوع به عبداﷲ... و رجوع به ابن ذهبی ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ذی الدمینه . رجوع به حسن بن احمدبن یعقوب همدانی معروف به ابن ذی الدمینه ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن زولاق . حسن بن ابراهیم مصری . رجوع به حسن ... و رجوع به ابن زولاق ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن زهر. رجوع به عبداﷲبن محمد.. و رجوع به ابن زهر... شود.
ابومحمد. [اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن سبعین عبدالحق بن ابراهیم . رجوع به عبدالحق ... و رجوع به ابن سبعین ... شود.