ابومحمد
نویسه گردانی:
ʼBWMḤMD
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) بخاری . در ترجمه ٔ نزهةالارواح شهرزوری آمده است : ابومحمد از جمله ٔ شاگردان ابوسلیمان سجزی است . حکیمی متبحر در علوم اوائل و اواخر و فیلسوفی در شعب فلسفه ماهر و در بسیاری قوه ٔ حافظه مشهور و در جودت هوش و فهم معروف و صاحب تصانیف مفیده واشعار جیده است . این شعر از اوست در مذمت کسی که ازدین اسلام خارج گشته و بطریقه ٔ دیگر مائل شده است :
تنقّل عن دین آبائه
و دینهم مذهب الشافعی
فاضحی بلانائل فی المعاش
و عندالمعاد بلاشافع.
واژه های همانند
۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۲ ثانیه
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالحکم . عبداﷲبن عبدالحکم بن اعین . فقیه مالکی مصری .رجوع به عبداﷲ... و رجوع به ابن عبدالحکم ......
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن احمد کتانی . او راست : ذیل وفیات النقله ٔ ابوسلیمان .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به عبیدبن ابی الفضل بن محمدبن عبیداﷲ فاسی شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ](اِخ ) ابن عبداﷲ. خواهرزاده ٔ ابوالحسن مهذب الدوله امیر بطیحه . او سمت ولایت عهد خالوی خویش مهذب الدوله داشت و ...
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عبدالرحمن بن فضل بن بهرام السمرقندی الدارمی . حافظ و محدث . او را صحیحی است و آن را یکی از...
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ](اِخ ) ابن عبدک . رجوع به ابومحمدبن عدی بصری شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدون . رجوع به ابن عبدون ... و رجوع به عبدالمجیدبن عبدون ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عدی بصری معروف به ابن عبدک . او راست : کتاب الاقتداء بعلی و عبداﷲ. و شرح الجامع الصغیر محمدبن حسن ...
ابومحمد. [ اَم ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عطیه اندلسی . شاعر و ادیب . شاگرد ابن خطیب . رجوع به ابن عطیه ابومحمد... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عطیه . عبدالحق بن ابی بکر اندلسی . رجوع به عبدالحق ... و رجوع به ابن عطیه ابومحمد... شود.