 
        
            ابومحمد
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼBWMḤMD
    
							
    
								
        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) تبریزی . مورخ . صاحب  قاموس الاعلام  گوید: وی  تاریخ  محمدبن  جریر طبری  را بنام  ابوصالح بن  نوح  بفارسی  کرده  و وقایع بعد از روزگار طبری  تا زمان  خویش  بر آن  مزید کرده  است . وفات  ابومحمد به  سال  512 هَ . ق . بوده  است . و ظاهراً مؤلف  قاموس  الاعلام  کاتب  را بجای  مترجم  گرفته  است ، چه ابوصالح  منصوربن  نوح  سامانی  (350 - 366) است  و ابومحمد تبریزی  متوفی  به  سال  512 معاصر او نتواند بود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سفیان بن  عیینةبن  ابی عمران  هلالی . رجوع  به  سفیان ... و رجوع  به  ابن  عیینه ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سفیان  هلالی . مشهور به  ابن  عیینه . رجوع  به  ابن  عیینه ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سکن بن  مغیرة البصری . محدث  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سلمةبن  عاصم  نحوی  لغوی . شاگرد فرّاء. رجوع  به  سَلمه ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سلیمان بن  مهران  الاسدی  دماوندی  کوفی . مشهور به  اعمش . رجوع  به  اعمش  دماوندی  سلیمان بن  مهران  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سلیمان  القافلانی . محدث  است  و عباس بن  فضل  از او روایت  کند.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سمیدع بن  واهب  الجرمی . محدث  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سویدبن  عبدالعزیز. محدث  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سهل بن  عبداﷲبن  یونس بن  عیسی بن  عبداﷲبن  رفیع تستری . رجوع  به  سهل ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سهل بن  هارون بن  راهبون  فارسی  دشت  میشانی . رجوع  به  سهل ... شود.