ابومحمد
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼBWMḤMD
    
							
    
								
        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جعفربن  محمدبن  الحسین بن  محمدبن  موسی بن  عبداﷲبن  الحسن بن  علی  علیهم  السلام . شریف  مکه . صاحب  حبیب السیر گوید: در آن  اوان  که  العزیز باﷲ اسماعیلی  درمصر بر مسند عزّت  تمکن  داشت  شخصی  را که  موسوم  بود به  بکجور والی  مکه  گردانید و ابومحمد جعفربن  محمدبن  الحسین بن  محمدبن  موسی بن  عبداﷲبن  الحسن بن  امیرالمؤمنین  علی بن  ابیطالب  علیهم  السلام  خروج  کرد و بکجور را بقتل  آورد و مدت  بیست  و دو سال  در آن  بلده ٔ فاخره  باقبال  گذرانید و بعد از فوتش  ولد او عیسی  حاکم  گردید.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  اسعد یافعی  یمنی . رجوع  به  عبداﷲ... و رجوع  به  یافعی ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  اسماعیل  میکالی . کاتب  و ادیبی  بلیغ. او صدهزار شعر از قدما و متأخرین  از برداشت  و گاهی  بطرز ادبا ش...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن بری بن  عبدالجبار مقدسی  بصری  معروف  به  ابن  برّی . رجوع  به  عبداﷲ... و رجوع  به  ابن  برّی  ابومحمد....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ](اِخ ) عبداﷲبن  ثعلبةبن  صعیر یا صعیره . صحابی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  جحش بن  رئاب بن  یعمر. یکی  از کبار صحابه ٔ کرام  است ، رضی اﷲ عنهم .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  جعفربن  ابیطالب . صحابی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  جعفربن  درستویه . مرزبان  فارسی  فسوی  نحوی . رجوع  به  ابن  درستویه ... و رجوع  به  عبداﷲ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  حبیق بن  سابق . رجوع  به  عبداﷲ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  حجاج  معروف  به  ابن الیاسمین . رجوع  به  عبداﷲ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  حرب . محدث  است .