ابومحمد
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼBWMḤMD
    
							
    
								
        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جعفربن  محمدبن  الحسین بن  محمدبن  موسی بن  عبداﷲبن  الحسن بن  علی  علیهم  السلام . شریف  مکه . صاحب  حبیب السیر گوید: در آن  اوان  که  العزیز باﷲ اسماعیلی  درمصر بر مسند عزّت  تمکن  داشت  شخصی  را که  موسوم  بود به  بکجور والی  مکه  گردانید و ابومحمد جعفربن  محمدبن  الحسین بن  محمدبن  موسی بن  عبداﷲبن  الحسن بن  امیرالمؤمنین  علی بن  ابیطالب  علیهم  السلام  خروج  کرد و بکجور را بقتل  آورد و مدت  بیست  و دو سال  در آن  بلده ٔ فاخره  باقبال  گذرانید و بعد از فوتش  ولد او عیسی  حاکم  گردید.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  عطأاﷲ ابراهیمی . رجوع  به  عبداﷲ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  علی  ملقب  بعاضد چهاردهمین  و آخرین  خلفاء فاطمی  مصر. رجوع  بعاضد...شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  علی بن  احمد. معروف  به  سبط الخیاط. رجوع  به  سبطالخیاط... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  علی بن  عبداﷲبن  علی  اندلسی  مری . رجوع  به  عبداﷲ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  علی  بغدادی . رجوع  به  عبداﷲ.... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن علی  سبطالخیاط بغدادی . رجوع  به  سبطالخیاط... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  علی  صیمری . رجوع  به  عبداﷲ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  علی  لخمی  اندلسی . رجوع  به  عبداﷲ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  عمروبن  العاص . صحابی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  عون  خزاز. محدث  است .