ابومحمد
نویسه گردانی:
ʼBWMḤMD
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) یحیی بن المبارک العدوی یزیدی . پدر ابراهیم صاحب کتاب ما اتفق لفظه و اختلف معناه . و نیز پدر محمد یزیدی . لغوی و عالم بعربیت رئیس خاندان یزیدیین . او راست : کتاب النوادر و آنرا بنام جعفربن یحیی کرده است . کتاب المقصور و الممدود. کتاب مختصر نحو و آنرا برای یکی از اولاد مأمون خلیفه نوشته است . (ابن الندیم ). و رجوع به یزیدیین شود.
واژه های همانند
۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۷ ثانیه
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عطیه عبداﷲ دمشقی . رجوع به عبداﷲ... شود.
ابومحمد.[ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عقیل . رجوع به ابن عقیل و رجوع به عبداﷲبن عبدالرحمن هاشمی مصری ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ )ابن عیینه سفیان هلالی . رجوع به ابن عیینه ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن غلبون .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن فرات . اسماعیل بن احمد هروی سرخسی . رجوع به اسماعیل ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن قاسم بن سلام بن مسکین . محدث است .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن قتیبه عبداﷲبن مسلم مروالروذی دینوری کوفی . رجوع به ابن قتیبه شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن قدامه عبدالرحمن بن محمد. ملقب به شمس الدین . رجوع به ابن قدامه ابومحمد شمس الدین و رجوع به عبدال...
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن قدامه . عبداﷲبن احمدبن محمدبن قدامه دمشقی . رجوع به ابن قدامه موفق الدین ... و رجوع به عبداﷲ... ش...
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن کعب بن مالک . محدث است و حمادبن سلمة از وی روایت کند.