اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابومنصور

نویسه گردانی: ʼBWMNṢWR
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) عبدالرشیدبن احمدبن ابی یوسف الهروی . از معارف هراة بوده است و نقادان سخن شعر او را پسندیده اند و او را در سلک شعرا کشیده ، اگرچه شعر او کم روایت کرده اند و در مطلع قصیده ای میگوید:
ای قمرچهر عطاردفکر ناهیداتصال
شمس فر بهرام کین برجیس اثر کیوان جلال .
رباعی
گفتم که چه دارد علَمت گفت قمر
گفتم که چه بارد قلمت گفت گهر
گفتم که چه دارد حشمت گفت ظفر
گفتم که چه کارد کرمت گفت خطر.

(از لباب الالباب ج 2 ص 61).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن طاهر. رجوع به محمد... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن طلحه ازهری هروی . رجوع به ابومنصور ازهری و ازهری ... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن علی خیاط بغدادی . رجوع به محمد... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) محمدبن احمد دقیقی مداح آل سامان و چغانیان . رجوع به دقیقی ... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ] (اِخ ) محمدبن اسعد. رجوع به ابومنصور حفده شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) محمدبن حسام . فقیه قرشی . رجوع به محمد... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) محمدبن حسین الاَّبی . از مردم آبه نزدیک ساوه برادر ابوسعد منصوربن حسین الاَّبی وزیر مجدالدوله رستم بن فخرالدولةب...
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) محمدبن حسین خطیر الملک میبدی یزدی . رجوع به ابومنصور خطیرالملک ... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) محمدبن سهل بن مرزبان کرخی . رجوع به محمدبن سهل ... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالجبار. رجوع به ابومنصور عتبی و عتبی ... شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.