ابومنصور
نویسه گردانی:
ʼBWMNṢWR
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) موریانی . خوندمیر در دستورالوزراء آرد: بروایت صاحب جامعالحکایات در سلک وزرای سلطان طغرل منتظم بود و پیوسته به ادای وظائف طاعات و روایت عبادات قیام مینمود هرصباح بعد از فریضه ٔ بامداد بر سر سجاده نشسته تا وقت طلوع آفتاب اوراد نماز خواندی بعد از آن سوار شده خود را بملازمت سلطان رسانیدی روزی پادشاه را مهمی روی نمود پگاه تر، کس بطلب وزیر فرستاد و ابومنصور بدستور به قرائت اوراد پرداخته فرستاده را جوابی نداد و چون انتظار صاحب اقتدار از حد اعتدال تجاوز نمود جمعی از اهل غمز و سعایت زبان بغیبت بگشوده بعرض رسانیدند که پیوسته ابومنصوربنا بر خودرائی و بی پروائی بحکم حضرت کشورستانی التفات نمی نماید و سرانجام مهام را در عهده ٔ تعویق گذاشته دیر بدیوان حاضر میگردد. از استماع این سخن سلطان در غضب رفت چون وزیر بپایه ٔ سریر سلطنت مسیر رسید، بانگ بر وی زد چرا بیگاه بدرگاه عالم پناه می آئی ؟ ابومنصور جواب داد که من بنده ٔ پروردگار عالمیانم و چاکرشهریار جهانیان و با خود نذر کرده ام که تا هر صباح از عرض بندگی و نیاز بدرگاه کریم کارساز بازنپردازم خود را در سلک ایستادگان بارگاه پادشاه منتظم نسازم نایره ٔ غضب پادشاهی از استماع این کلمات آبدار تسکین یافت و پرتو عنایت و التفات برحال ابومنصور تافت .
واژه های همانند
۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
ابومنصور. [ اَ م َ] (اِخ ) حسن بن زین الدّین فرزند شهید ثانی . صاحب کتاب معالم در اصول . رجوع به حسن بن زین الدّین ... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) حسن بن نوح القمری طبیب . رجوع به حسن ... و رجوع به ابومنصور قمری شود.
ابومنصور.[ اَ م َ ] (اِخ ) حسن بن یوسف بن علی بن مطهر علامه ٔ حلی (646 - 736 هَ . ق .). رجوع به حسن بن یوسف ... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) حسین بن ابراهیم غوّاص . رجوع به حسین ... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) حسین بن طاهربن زید اصفهانی . رجوع به ابومنصور اصفهانی حسین بن طاهربن زید و رجوع به حسین ... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) حسین بن محمد ربیب الدوله . رجوع به حسین ... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) حسین بن محمد زیله . رجوع به حسین ... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) حفده . محمدبن اسعدبن محمدبن الحسین بن القاسم العطاری الطوسی الأصل معروف به حفده و ملقب به عمدةالدین فقیه شا...
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) خطیرالملک میبدی یزدی . وزیریمین الدوله سلطان محمود سلجوقی . خوندمیر در دستورالوزراء آرد: او از حلیه ٔ فضائل نفسانی و...
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) خیرونی . شیخ ابن عساکر است .