گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ابونصر نویسه گردانی: ʼBWNṢR ابونصر.[ اَ ن َ ] (اِخ ) (قصر...) موضعی است به یک فرسنگی جنوب شیراز. بر فراز تلی و بدانجا آثاری از پادشاهان قدیم و نقوشی باقی است . ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه واژه معنی ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عبدالوهاب بن عطاء. محدث است . ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عبدالوهاب بن محمدبن حسن بن ابی الوفاء. رجوع به عبدالوهاب ... شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عبیداﷲبن سعید سگزی . رجوع به عبیداﷲ... شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عتبةبن ابان . مولی بنی حنیفه . محدث است . ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عتبی . محمدبن عبدالجبار. صاحب تاریخ یمینی . رجوع به عتبی ... شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عدنان بن نصربن عین زربی طبیب . رجوع به عدنان ... شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عراق (حکیم ...). نظامی عروضی در چهارمقاله گوید: ابوالعباس مأمون خوارزمشاه وزیری داشت نام او ابوالحسین احمدبن مح... ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) علی . ابن السمانی . ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) علی بن ابی حمله . محدث است . ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) علی بن احمد طوسی متخلص به اسدی . رجوع به اسدی ... شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ صفحه ۱۶ از ۲۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ ۲۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود