گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ابونصر نویسه گردانی: ʼBWNṢR ابونصر.[ اَ ن َ ] (اِخ ) (قصر...) موضعی است به یک فرسنگی جنوب شیراز. بر فراز تلی و بدانجا آثاری از پادشاهان قدیم و نقوشی باقی است . ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه واژه معنی ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) زاوهی کاتب . منسوب بزاوه قریه ای بنشابور. در ترجمه ٔ تاریخ یمینی (چ طهران ص 330) این قطعه از او در وصف غلاء مشهور... ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) زهیربن حسن بن علی سرخسی . رجوع به زهیر... شود. ابونصر ابونصر.[ اَ ن َ ] (اِخ ) سامانی . بنقل صاحب قاموس الاعلام کنیت احمدبن اسماعیل سامانی است . رجوع به احمد... شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) زخودی . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 529 شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) زوزنی . رجوع به ابونصر مطوعی شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) سبط بشر حافی . رجوع به عبدالکریم بن محمد هارونی دیباجی ... شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) سراج . در تذکرةالاولیاء آمده است که او را طاوس الفقراء گفتندی و صفت و نعت او نه چندانست که در قلم و بیان آید و یا ... ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ )سعدبن ابوالقاسم قطّان حنفی . رجوع به سعد... شود. ابونصر ابونصر.[ اَ ن َ ] (اِخ ) سعدبن مهدی . رجوع به سعد... شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) سعیدبن ابی الخیربن عیسی . رجوع به ابن مسیحی شود. در نامه ٔ دانشوران (ج 1 ص 219) نام پدر او بجای ابی الخیر ابی الحسن... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۲۶ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود