گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ابونصر نویسه گردانی: ʼBWNṢR ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) مُحب ّ. یکی از مشایخ عرفان و از زهاد و ارباب مروّت معاصربا ابی العباس بن مسروق . ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) رحیم بن فناخسرو. رجوع به خسرو فیروز رحیم شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) زاوهی کاتب . منسوب بزاوه قریه ای بنشابور. در ترجمه ٔ تاریخ یمینی (چ طهران ص 330) این قطعه از او در وصف غلاء مشهور... ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) زهیربن حسن بن علی سرخسی . رجوع به زهیر... شود. ابونصر ابونصر.[ اَ ن َ ] (اِخ ) سامانی . بنقل صاحب قاموس الاعلام کنیت احمدبن اسماعیل سامانی است . رجوع به احمد... شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) زخودی . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 529 شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) زوزنی . رجوع به ابونصر مطوعی شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) سبط بشر حافی . رجوع به عبدالکریم بن محمد هارونی دیباجی ... شود. ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) سراج . در تذکرةالاولیاء آمده است که او را طاوس الفقراء گفتندی و صفت و نعت او نه چندانست که در قلم و بیان آید و یا ... ابونصر ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ )سعدبن ابوالقاسم قطّان حنفی . رجوع به سعد... شود. ابونصر ابونصر.[ اَ ن َ ] (اِخ ) سعدبن مهدی . رجوع به سعد... شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۲۶ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود