اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابونصر

نویسه گردانی: ʼBWNṢR
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) وراق . نام این شخص در بعض نسخ شاهنامه از جمله چاپ پاریس ضمن تاریخ انجام شاهنامه آمده است :
ابونصر وراق بسیار نیز
بدین نامه از مهتران یافت چیز.
بموجب حکایتی که در چهارمقاله ٔ نظامی عروضی آمده است اسماعیل ورّاق پدر ارزقی شاعر آنگاه که فردوسی از غزنین بهرات میشد او را در خانه ٔ خود پناه داد، محتمل است که ابونصر وراق کنیت و شهرت اسماعیل باشد و اسماعیل چون راوی و ناسخی شاهنامه را روایت و استنساخ میکرده است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۷ ثانیه
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبدالصمد. رجوع به احمد... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن نصر قبادی . رجوع به احمد... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن محمد عتابی . رجوع به احمد... و رجوع به عتابی شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن محمد فارسی . رجوع به ابونصر فارسی شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن مروان بن دوستک . ملقب به نصرالدوله صاحب میافارقین و دیاربکر. متوفی به سال 453 هَ . ق . رجوع به ابونصر کرد...
ابونصر. [ اَ ن َ ](اِخ ) احمدبن مسرور بغدادی . رجوع به احمد... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن منصور مطهّری اسپیجابی حنفی . رجوع به احمد... شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن نظام الملک . رجوع به ابونصربن نظام الملک شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن هلال البکیل . یکی از محدثین و معزمین به طریقه ٔ محموده است . (ابن الندیم ).
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) احمدبن یوسف السلیکی منازگردی . کاتب و شاعر وزیر ابونصر مروان صاحب میافارقین و دیاربکر وفات 437 هَ . ق . رجوع به اح...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۲۶ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.