اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اثأر

نویسه گردانی: ʼṮAR
اثأر. [ اَ ءَ ] (ع ن تف ) کین کش تر.
- امثال :
اَثأرُ من قصیر ؛ یعنون قصیربن سعد اللخمی صاحب جذیمة الابرش و هو اول و یقال احدُ من ادرک ثأرَه وحده . (مجمع الأمثال میدانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
این واژه عربی است و آریایی جایگزین، این است: پدان padân (پدا. «سنسکریت»: اثر + «ان») **** فانکو آدینات 09163657861
اصعر. [ اَ ع َ ] (ع ص ) دارای صَعَر یعنی کژی در رخسار یا گردن کژی در شتر که بیماریی است . مؤنث : صَعْراء. ج ، صُعْر. (از اقرب الموارد) (قطر ا...
آصار. (ع اِ) ج ِ اِصْر.
عسار. [ ع َ ] ۞ (ع اِمص ) درویشی و تنگدستی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مفلسی و درویشی و زهد و تنگدستی . (ناظم الاطباء). || (اِ) ذهب است . (ف...
عصار. [ ع َص ْ صا ] (ع ص ) شپلنده ٔ انگور و جز آن . (منتهی الارب ). روغنگر. (غیاث اللغات ). منسوب به عصر که روغن کشی از حبوب را میرساند. (از ال...
عصار. [ ع َص ْ صا ] (اِخ ) نام محمدبن عبداﷲبن حسن عصار جرجانی ، مکنی به ابوعبداﷲ است . وی از محدثان و از همراهان احمدبن حنبل در سفرش به ی...
عصار. [ ع ِ ] (ع اِ) غبار بسیار. (منتهی الارب ). غبار و گرد شدید. (از اقرب الموارد). || گند. (منتهی الارب ). گند، و تیز بی صدا و بدبو. (ناظم ال...
عصار. [ ع ُ ](ع اِ) آنچه به فشاردن برآید مانند آب و مایع و جز آن . (منتهی الارب ). آنچه خارج شود از آنچه فشرده شود.(از اقرب الموارد). عُصار...
اسعر. [ اَ ع َ ] (ع ص ) مرد کم گوشت ، نمایان پی ، لاغربدن ، برگردیده رنگ . (منتهی الارب ).
اسعر. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن رحیل . تابعی است . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.