گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عسار نویسه گردانی: ʽSAR عسار. [ ع َ ] ۞ (ع اِمص ) درویشی و تنگدستی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مفلسی و درویشی و زهد و تنگدستی . (ناظم الاطباء). || (اِ) ذهب است . (فهرست مخزن الادویة). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی اسار اسار. [ اِ ] (ع اِ) چیزی که بدان بندند. (منتهی الارب ). دوال . دوال که پالان بدان بندند. (مهذب الاسماء). بند.ج ، اُسُر. || یَسار. چپ . (من... اسار اسار. [ اِ ] (ع مص ) اسیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اسر. بردگی . اسارت . اسیری : ملک بفرمود تا همگنان را بگرفتند و در قیداسار کشیدند. (ترجمه ٔ... اسار اسار. [ اِ ] (اِخ ) ۞ کرسی واندِه از ناحیه ٔ رش ساحل یُن ، دارای 2842 تن سکنه . اسار اسار. [ اِ ] (اِخ ) ۞ پیر دِز... حاکم پاریس بسال 1408 م . وی گاه طرفدار ژان سان پُر (بی ترس ) بود و گاه بر ضد او قیام میکرد و کابوشیَن ها او... عثار عثار. [ ع َ ] (ع اِ) جای هلاک و بدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عثار عثار. [ ع ِ ] (ع اِمص ) بدی . (اقرب الموارد). || (ص ) ناخوش آیند. (اقرب الموارد). || (مص ) شکوخیدن . بسردرافتادن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغا... عصار عصار. [ ع َص ْ صا ] (ع ص ) شپلنده ٔ انگور و جز آن . (منتهی الارب ). روغنگر. (غیاث اللغات ). منسوب به عصر که روغن کشی از حبوب را میرساند. (از ال... عصار عصار. [ ع َص ْ صا ] (اِخ ) نام محمدبن عبداﷲبن حسن عصار جرجانی ، مکنی به ابوعبداﷲ است . وی از محدثان و از همراهان احمدبن حنبل در سفرش به ی... عصار عصار. [ ع ِ ] (ع اِ) غبار بسیار. (منتهی الارب ). غبار و گرد شدید. (از اقرب الموارد). || گند. (منتهی الارب ). گند، و تیز بی صدا و بدبو. (ناظم ال... عصار عصار. [ ع ُ ](ع اِ) آنچه به فشاردن برآید مانند آب و مایع و جز آن . (منتهی الارب ). آنچه خارج شود از آنچه فشرده شود.(از اقرب الموارد). عُصار... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود