اجزاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ جزء و جزو. پاره ها. بهره ها. بخش ها
: کجا کل آمده باشد چه باشد قیمت اجزا.
قطران .
شوهر زن را میکشت و میجوشانید و به اجزاء و اعضاء او تزجّی و تغذّی میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
اجزای وی است هرچه در گیتی
با کل چه برابری کند اجزا.
قاآنی .
این کلمه را در فارسی به «ها» جمع بسته اند
:شاه دانستی که وقتی ماهی و گاو زمین
کل اجزاهای گیتی را کنند از هم جدا.
خاقانی .
مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اجزاء، جمع جزء است ، و معانی آن در کلمه ٔ جزء بیان گردید، معنی اجزاء اصلیه و زائده و تفسیرش در ضمن معنی نمو بیان شود.