اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اجنبی

نویسه گردانی: ʼJNBY
اجنبی . [ اَ ن َ بی ی ] (ع ص نسبی ) بیگانه . (دستور). غریب :
چون ز من مهتر آمد اجنبئی
خیره اکنون زنخ چه جنبانم .

مسعودسعد.


اشتر میان ما اجنبی است . (کلیله و دمنه ). در این مقام این شتر اجنبی است . (کلیله و دمنه ).
|| نافرمان . || (اصطلاح فقه ) شخصی غیر متعاهدین . ج ، اجانب .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
در فرهنگ عربی - فارسی لاروس، اجنبی از فعل اجنب ajnaba به جنوب رفت یا باد جنوب به او رسید، از او دوری گزید یا کناره گرفت معنی شده است. این واژه در فرهن...
اجنبی پرست . [ اَ ن َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) بیگانه پرست . خارجی پرست .
اجنبی پرستی . [ اَن َ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) بیگانه دوستی . خارجی پرستی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.