احمر
نویسه گردانی:
ʼḤMR
احمر. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابان بن عثمان بن یحیی بن زکریا اللؤلؤی البجلی . مکنی به ابوعبداﷲ مولی بجلی . ابوجعفر طوسی ذکر او در کتاب اخبار مصنفی الامامیه آورده و گفته است : اصل او از کوفه است و مسکن او گاه کوفه و گاه بصره بود و از اهل بصره ابوعبیدة معمربن المثنی و ابوعبداﷲ محمدبن سلام الجمحی از او علم آموختند و در اخبار شعراء و نسب و ایام از وی بسیار روایت کرده اند و او خود از ابوعبداﷲ و ابوالحسن موسی بن جعفر روایت کند و از مصنفات وی جز کتابی که در آن مبداء و مبعث و مغازی و وفاة و سقیفه و ردّه را گرد کرده دیده نشده است . (معجم الادباء چ مارگلیوث ج 1 ص 35)(روضات الجنات ص 271). و رجوع به ابان بن عثمان شود.
واژه های همانند
۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
احمر. [ اَ م َ ] (اِخ ) سبیعبن الحارث ملقب بذوالخمار. رجوع بامتاع الاسماع جزء1 ص 401 شود.
احمر. [ اَ م َ ] (اِخ ) فرغانی بصری . رجوع به ابومحرز خلف و احمر خلف بن حیان شود.
احمر.[ اَ م َ ] (اِخ ) کوفی . رجوع به احمر ابان ... شود.
احمر. [ اَ م َ ] (اِخ ) لغوی . رجوع به ابومحرز خلف و احمر خلف بن حیان شود.
گود احمر. [ گُو دِ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 90000 گزی شمال سعیدآباد، سر راه فرعی رفسنجان ب...
صندل احمر (ا.ع.) صندل احمر یا سرخ (نام علمی: Pterocarpus santalinus) درختی است در کتب طب سنتی صندل احمر یا سرخ گویند. چوب سرخ این درخت که بومی مناطق ه...
جامع احمر. [ م ِ ع ِ اَ م َ ] (اِخ ) مسجدی است در شارع الجامع الاحمر. این مسجد را سلیمان آغا سلحدار بنا کرده است . (از تاریخ المساجد الاثریه ص ...
جبل احمر. [ ج َ ب َ ل ِ اَ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است در سمت شمالی مکه . و رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ ابن بطوطه ص 120 شود.
جنی احمر. [ ] (اِ مرکب ) ثمر قطلب است . (فهرست مخزن الادویة) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قطلب شود.
ابن احمر. [ اِ ن ُ اَ م َ ] (اِخ ) نام بطال و مغفلی مشهور، و از اخبار او کتابی به نام نوادر ابن احمر کرده اند. (ابن الندیم ).