اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمق

نویسه گردانی: ʼḤMQ
احمق . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) بسیارحمق تر.
- امثال :
احمق من ابی غبشان .
احمق من الضبع .
احمق من جحی .
احمق من دُغة .
احمق من رجلة .
احمق من عقعق .
احمق من هَبَنَّقَة . رجوع به هَبَنَّقَة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
احمق . [ اَ م َ ] (ع ص ) گول (مرد). کالیو. کالیوه . نادان . (مهذب الاسماء). بی عقل . غتفره . گاودل . گاوریش . کانا. دنگ . نابخرد. غراچه . لاده . کم...
احمق . [ اَ م َ ] (ع ص ، اِ) از القاب اسلامی ملک روم ، نظیر: جبار و طاغیه و صاعقه و غیره . رجوع به مفاتیح العلوم خوارزمی حاشیه ٔ ص 81 شود.
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ اسکل ōskol؛ 2ـ ببو babu؛ 3ـ پخمه paxme؛ 4ـ چلمن colman؛ 5ـ خرفت xereft؛ 6ـ خنگ xeng؛ 7ـ دبنگ dabang؛ 8ـ...
احمق کده . [ اَم َ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) جای احمقان : زرّ سرخ است و سیه تاب آمده از برای رشک این احمق کده .مولوی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.