اجازه ویرایش برای همه اعضا

احمق

نویسه گردانی: ʼḤMQ
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ اسکل ōskol؛ 2ـ ببو babu؛ 3ـ پخمه paxme؛ 4ـ چلمن colman؛ 5ـ خرفت xereft؛ 6ـ خنگ xeng؛ 7ـ دبنگ dabang؛ 8ـ دنگ dang؛ 9ـ سبکسر saboksar؛ 10ـ سبک مغز sabokmaqz؛ 11ـ غتفر qatfar؛ 12ـ فغاک faqâk؛ 13ـ کاغه kéqe؛ 14ـ کالوس kâlus؛ 15ـ کالیوه kâlive؛ 16ـ کانا kânâ؛ 17ـ کلیاوه kalyâve؛ 18ـ کند ذهن kondzehn؛ 19ـ کودن kodan؛ 20ـ کسخل kosxol؛ 21ـ گاگول gâgul؛ 22ـ گاو دل gâvdel؛ 23ـ مشنگ maŝang؛ 24ـ منگ mang؛ 25ـ ناخردمند nâxeradmand؛ 26ـ هالو hâlu (پارسی نو)، 27ـ شیرین مغز 28ـ شاسکول 29ـ سارتک sârtak (پهلوی) 30ـ اپوژناک ápužnâk (سغدی) 31ـ اسکارنه éskârne (سغدی). جای شگفتی این که برای یک معنی توهین آمیز، 31 واژه ساخته ایم ولی در کنار واژه ی دانش، واژه ی پارسی دیگری نداریم؛ در کنار واژه ی مهر mehr واژه ی پارسی دیگری نداریم و ناچار شده ایم محبت و علاقه را از عربی وام بگیریم. همچنین در کنار واژه ی خواندن یا خوانش، واژه های عربی مطالعه و قرائت را آورده ایم.**** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
احمق . [ اَ م َ ] (ع ص ) گول (مرد). کالیو. کالیوه . نادان . (مهذب الاسماء). بی عقل . غتفره . گاودل . گاوریش . کانا. دنگ . نابخرد. غراچه . لاده . کم...
احمق . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) بسیارحمق تر.- امثال : احمق من ابی غبشان . احمق من الضبع . احمق من جحی . احمق من دُغة . احمق من رجلة . احمق ...
احمق . [ اَ م َ ] (ع ص ، اِ) از القاب اسلامی ملک روم ، نظیر: جبار و طاغیه و صاعقه و غیره . رجوع به مفاتیح العلوم خوارزمی حاشیه ٔ ص 81 شود.
احمق کده . [ اَم َ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) جای احمقان : زرّ سرخ است و سیه تاب آمده از برای رشک این احمق کده .مولوی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.