اخص
نویسه گردانی:
ʼḴṢ
اخص . [ اَ خ َص ص ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خص و خصوص . خاص تر. (غیاث ). مخصوص تر. ویژه تر. گزیده تر. || کلی که نسبت به کلی دیگری دارای مصادیق کمتری باشد. امری که مندرج در تحت یک کلی باشد. مقابل اعم ّ.
- اخص ّالخواص ؛ خاص ترین خاصان : محقق کردند و متفق شدند که حسن مازندرانی که اخص ّالخواص علاءالدین بود... (جهانگشای جوینی ).
- بالاخص ؛ بویژه . مخصوصاً.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
امکان اخص . [ اِ ن ِ اَ خ َص ص ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به ممکن و ممکن اخص و امکان خاص شود.
توحید اخص الخواص . [ ت َ دِ اَ خ َص ْ صُل ْ خ َ واص ص ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توحید خاص . توحید خواص . رجوع به توحید عیانی کشفی و توحید و دیگ...
اخس . [ اُ خ ُ ] (اِخ ) (بمعنی خوب ) لقب اردشیر سوم هخامنشی که ظاهراً یونانی شده ٔ کلمه ٔ وَهوک َ فارسی هخامنشی است . رجوع به اردشیرسوم و ای...
اخس . [ اَ خ َس س ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خسیس . زبون تر. فرومایه تر. خوارتر. (غیاث اللغات ). ارذل . خسیس تر : نتیجه تابع اخس ّ مقدمتین است ....
امکان اخس . [ اِ ن ِ اَ خ َس س ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (قاعده ...) قاعده ای است . که صدرا در مقابل قاعده ٔ امکان اشرف وضع کرده است . (از فر...