اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ادمان

نویسه گردانی: ʼDMAN
ادمان . [ اِ ] (ع مص ) پیوسته کاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پیوسته و همواره کردن چیزی را. دائم کردن کاری را. (غیاث اللغات ) :
رفتن تیر شاه برسم گور
هست از ادمان نه از زیادی زور.

نظامی .


و در کار عشرت و ادمان تلهی ، گوئی نصیحت قهستانی را بسمع قبول استماع نموده :تمتع من الدنیا... (جهانگشای جوینی ).
- ادمان خمر ؛ ۞ پیوسته خوردن شراب . مداومت شراب . استلاج . دائم الخمر بودن . پیوسته خوردن می را. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ادمان . [ اَ ] (ع اِ) نوعی درخت که در گرما می روید. || آفتی است که به خرمابن عارض شود. (منتهی الارب ).
ادمان . [ اَ دَ ] (ع اِ) نام درختی است . || پوسیدگی و سیاهی تنه ٔ خرمابن .پوسیدگی و سیاهی که به خرمابن رسد. (منتهی الارب ).
ادمان . [ اُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آدم . مردم گندم گون . گندم گونان . || آهوی سفید. (مهذب الاسماء).
ادمان . [ اُ ] (اِخ ) یعقوب گوید: شعبه و شکافیست در جانب راست بدر و تا بدر سه میل مسافت دارد. کثیر گوید:لمن الدیارُ بأبرق الحنان فالبُرق فا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.