اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ارآء

نویسه گردانی: ʼRʼAʼ
ارآء. [ اَرْ ] (ع اِ) اَرٔاء. ج ِ رأی ، بمعنی اعتقاد و بینائی . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سخن آرا. [ س ُ خ َ ] (نف مرکب ) سخن آرای . شاعر. گوینده . و برمنشی و خطیب نیز اطلاق کنند. (آنندراج ) : بمدح مجلس میمون تو مزین بادجریده ٔ سخن ...
خیال آرا. [ خ َ / خیا ](نف مرکب ) آراینده ٔ اندیشه . (ناظم الاطباء). آنکه اندیشه های خوش و توخالی میپروراند. (یادداشت مؤلف ).
دانش آرا. [ ن ِ ] (نف مرکب ) دانش آرای . دانش پیرا. (آنندراج ).آراینده ٔ دانش . زینت دهنده ٔ فضل و دانش : ردی دانش آرای یزدان پرست زمین حلم و در...
دست آرا. [ دَ ] (نف مرکب ) دست آرای . آراینده ٔ مسند و سریر (در این جا دست به معنی مسند است ). (یادداشت مرحوم دهخدا).
صورت آرا. [ رَ ] (نف مرکب ) صورت آراینده . صورت نگار. نقاش : گفت منذر به کارفرمایان تا به پرگار صورت آرایان ... نظامی .رجوع به صورت آرائی شود.
عروس آرا. [ ع َ ] (نف مرکب ) عروس آرای . عروس آراینده . مشاطه . رجوع به عروس آرای شود.
گوش آرا. (نف مرکب ) گوش آرای . رجوع به گوش آرای شود.
بزم آرا. [ ب َ ] (نف مرکب ) بزم آرای . آنکه آراینده ٔ مجلس عیش و مهمانی است . (از ناظم الاطباء). مجلس آرا. آراینده ٔ بزم . (یادداشت بخط دهخدا)....
جهان آرا. [ ج َ ] (نف مرکب ) جهان آراینده . آرایش کننده ٔ دنیا. که مملکت را سر و سامان دهد : نه هرگز بر دلم دردی نه بر خاطر مرا گردی جهان را ...
چمن آرا. [ چ َ م َ ] (نف مرکب ) رجوع به چمن آرای و چمن آرایی شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.